پیشتازان طبس

۶۸۷ مطلب توسط «حسین توکلی» ثبت شده است


چگونه می توان انگیزه یادگیری را بالا برد؟

یکی از راههای بهبود انگیزه آموختن،تعیین هدف است.

1-تعیین اهداف توجه ما را به فعالیت های در دست اقدام معطوف می کند.

2-هدف گزینی باعث تحریک کوشش های ما می شود و تلاش ما را در رسیدن به هدف افزایش می دهد .

3-هدف گزینی، پایداری و پشتکار ما را در رسیدن به اهداف افزایش می دهد (هنگامی که یک هدف مشخص داشته باشیم احتمال اینکه منحرف شده یاقبل از رسیدن به هدف دست از تلاش برداریم کمتر خواهد شد )

4-نوع هدف ها نیز می تواند بر میزان انگیزشی که برای دستیابی به آن اهداف داریم اثر گذار باشد .

5-اهداف بادشواری متوسط و قابل دستیابی در آینده ای نزدیک انگیزش و پایداری را افزایش می دهند .

6-هدفهای مشخص معیارهای روشنی را برای قضاوت درباره عملکردمان فراهم می کند. اگر عملکرد ما اندکی کاهش یابد مامی توانیم آن را مجددا افزایش دهیم.

7-مطالبی که درجه دشواری آنها بسیار بالا و یا بسیار پایین باشد در خواننده ایجاد انگیزه نمی کنند از این رو برای یادگیری مطالب دشوار بهتر است آن مطالب را از منابع و کتابهای متعدد یا مؤلفان مختلف مطالعه کنیم یا مباحث و مطالبی را که پیش نیاز آن مطالب است مطالعه کنیم تا از دشواری موضوع کاسته شود. سعی کنید در تمام مراحل آموختن به خودتان باز خورد دهید . یعنی کار خود را بازبینی و ارزشیابی  کنید این که چقدر در جهت برنامه و اهداف خود گام برداشته اید و چقدر به هدف نزدیک و یا دور شده اید. اگر در طی کردن راه کفایت و شایستگی را در خودتان احساس می کنید با کلمات مثبت ، خودتان را تشویق کنید. با پرداختن به کارهای مورد علاقه نیز می توانید خودتان را تشویق کنید.مثبت اندیش بوده و از لطف و محبت خدا هیچگاه غافل نشوید و قلبا با توکل به او آرام گیرید چرا که به راستی خداوند است که قلب ها و حال و روزگار ما را تغییر می دهد.



  • حسین توکلی
  • حسین توکلی


1-بدانید که شما بعضی کارها را بی دلیل به تأخیر می اندازید.

2-دلایل واقعی خود را برای به تأخیر انداختن کشف کرده لیست نمایید.

3-دلایل واقعی را به مجادله گذاشته بر آنها فائق آیید و سخت گیر نباشید.

4-تکلیف را شروع کنید.

چیزهایی را که آموخته اید تمرین کنید.

*به چیزی که در حال حاضر در مورد آن سهل انگاری می کنید فکر کنید.آن را در جایی بنویسید ممکن است مسئله شخصی،تحصیلی یا کاری باشد.

*حال تمام دلایل خودرا برای به تأخیر انداختن بنویسید.این کار ممکن است 5 تا 10 دقیقه بطول چراکه بعضی از این دلایل برای ما واقعا پنهان هستند دلایل بیشتری را بنویسید.

* در ستون مربوط به مخالفت با تأخیر، علیه تمامی دلایلی که برای تأخیر دارید،به روش قانع کننده بحث کنید اگر با موافقت علیه این دلایل بحث کنید،قادر خواهید بود تکلیف را شروع کنید.

من درحال به تأخیر انداختن ....................هستم؛ زیرا :

دلایل برای تأخیر                                مخالفت علیه تأخیر

1-.................                                 1-....................

2-................                                   2-...................

3-...............                                    3-...................

برخی ابزارهای مؤثر

*سعی کنید تکالیف را در ذهن خود کوچک و ساده کنید (من تعداد زیادی مقاله عالی نوشته ام این هم یکی از آن مقاله هاست )

*در هر نوبت فقط یک قسمت از تکلیف را انجام دهید (امشب کتابها را فقط جمع و جور می کنم بعدا نگاهی به آنها می اندازم )

*طرح های 5 دقیقه ای،برای بعضی از کارها فقط 5 دقیقه وقت صرف کنید و بعد از 5 دقیقه، اگر خواستید به یک کار دیگر مشغول شوید. ممکن است این فرصت پیش آید که درگیر کار شده به آن ادامه دهید.

*درباره طرحهای خود برای انجام یک کار،نزد دیگران تبلیغ کنید و اجازه دهید فشار همسالان شما را به جلو براند (به همه گفته ام که می خواهم امشب این کتاب را تمام کنم )

*از یک دوست خوب به عنوان الگوی مثبت استفاده کنید.اگر مشکل تمرکز دارید،در حضور کسی که مشکل تمرکز ندارد مطالعه کنید .

*محیط خودرا اصلاح کنید اگر نمی توانید در خانه مطالعه کنید جایی را پیدا کنید که بهتر مطالعه می کنید یا موقعیت مطالعه خودرا در خانه تغییر دهید.

*برنامه ریزی برای فردا و تعیین اولویت ها برخی دانش آموزان.برخی دانش آموزان در می یابند که نوشتن ساده زمان شروع و پایان به آنها در انجام تکالیف کمک می کند.

شرکت فعال در هر کاری به شما نگرش مثبتی نسبت به آن غعالیت می دهد.فعال نبودن موجب نگرشهای منفی می شود. برای مثال قرار است به زودی آزمونی برگزار شود و شما باید به خوبی از عهده آن برآیید. اگر تصور کنید نمی توانید موفق شوید ناگهان همه چیز به طرز هراس آوری نا مطلوب به نظر می رسد و شما از دست استاد عصبانی می شوید واقعیت این است که هر چه زودتر درگیر مطالعات خود شوید احساس بهتری پیدا خواهید کرد.


  • حسین توکلی

شما یک دانش آموز هستید و باید صدها تصمیم بگیرید.این تصمیم طیف وسیعی را شامل می شوند؛از جمله اینکه در چه کلاسهایی ثبت نام کنید،چه رشته ای برای ادامه تحصیل در دانشگاه انتخاب کنید،در نوشتن یک مقاله چه موضوعی را بر می گزینید، چه شغلی را دنبال کنید و با چه کسی طرح دوستی بریزید،پ یروی از گامهای زیر،فشار ناشی از فرایند تصمیم گیری را کاهش می دهد:

1- نفس عمیقی بکشید و خودتان را در وضع آرامی قرار دهید. قضاوتهای روشن و تصمیم های درست در شرایط آرامش بهتر صورت می گیرد.

2- به هنگام ناراحتی و تشویش تصمیم نگیرید وقتی استرس شدیدی دارید نمی توانید به روشنی فکر کنید و کمتر اتفاق می افتد که بتوانید گزینه های معقول را انتخاب کنید.

3- لازم است بدانید چه وقت باید تصمیم بگیرید. از خود بپرسید آیا حالا لازم است این تصمیم  گرفته شود؟ لازم نیست فوری تصمیم بگیرید. زمانی را که بدان احتیاج دارید به خود بدهید تا اطلاعات لازم و راه حلهای مختلف را بدست آورید.

4-اطلاعاتی را که برای تصمیم گیری معقول نیاز است شناسایی کنید. از خودتان بپرسید:اگر می خواهم تصمیم خوبی بگیرم چه چیزی را باید بدانم؟اگر درباره انتخاب رشته دانشگاهی که در نهایت منجر به شغل آینده شما می شود می خواهید تصمیم بگیرید اطلاعات مفید درباره انواع وظایفی که مستلزم آن شغل است نیازمندیهای مربوط به آن حوزه شغلی،درآمد احتمالی،بازار کار و محل کار آن شغل خاص را در نظر بگیرید .

5- منابع در دسترس برای کسب اطلاعات مورد نیاز را شناسایی کنید.درباره مکانهایی که شما می توانید اطلاعات مورد نیاز را بیابید جستجو کنید.خلاق باشید،باافرادی که در حوزه مورد علاقه شما کار می کنند تماس برقرار کنید .

6-اطلاعاتی را که برای تصمیم گیری معقول به آنها نیاز ذارید جمع آوری کنید.از فهرست منابع اطلاعاتی خود اطلاعات مناسب را به هرشکل ممکن یعنی مصاحبه،مشورت،مطالعه و بازدید کردن بدست آورید .

7- با دیگران درباره تصمیم خود صحبت کنبد اما بدانید که حق انتخاب تنها خاص خودتان است

8- اطلاعاتی را که بدست آورده اید مکتوب کنید هیچ گاه تنها به حافظه خودتان متکی نباشید

9- انتخاب و راه حلهای خود را فهرست کنید.وقتی اطلاعات مربوط به گزینه ها را جمع آوری کردید فهرستی از راه حلهای ممکن و دسترس پذیر را تهیه کنید.

10-دلایل موافق و مخالف انتخاب هر راه حل را فهرست کنید.برمبنای اطلاعات جمع آوری شده بهره هاو فواید بالقوه هر راه حل را بنویسید.

11-ارزش ها،اهداف،نیازها و آرزوهای خودتان را درباره حوزه ای که در آن تصمیم می گیرید، روشن کنید چه چیزی برای شما مهم است و چه چیزی می خواهید.

12- به دلایل موافق و مخالف هر راه حل اهمیت دهید.

13-توجه داشته باشید که یک انتخاب درست به ندرت وجود دارد. اکثر گرینه ها هم پیامدهای خوب و هم پیامدهای بد دارند.

14- گزینه خود را انتخاب کنید. با توجه به اطلاعاتی که درباره شخص خود و نیز حوزه تصمیم گیری بدست آورده اید هم اکنون آماده اید که تصمیم بگیرید .

15- وقتی تصمیم خودرا گرفتید سعی کنید آرامش بدست آورید و مسئله را  فراموش کنید.

16- انسان ممکن الخطاست،تضمینی نیست که انتخاب ما خطا از آب درنیاید. در پیامدهای منفی و غیر رضایت بخش ، دنیا به آخر نمی رسد. فرصت اقدام مجدد همیشه وجود دارد.

  • حسین توکلی

 

 هدایت به راه خدا

شبی دزدی به خانه شیخ احمــد خضـرویه رفت و بسیار بگشت ، اما هیچ نیافت. شیخ صدا زد : ای جوان دلو برگیر و آب از چاه برکش و طهارت کن و به نماز مشغول شو تا از روزی چیزی به تو دهم. دزد همچنان کرد. چون روز شد خواجه صد دینار بیاورد و به او داد و گفت : این جزای عبادت یک شب نماز توست.

دزد را حالتی پدید آمد و لرزه بر اندامش فتاد و گفت : زر قبول نمی کنم. مرا به راه خدا راهنمایی کن تا دولت لازوال از درگاه لایزال حاصل کنم . شیخ او را مرید کرد و یکی از اولیای حق گردید. (حکایات کوچک از مردان بزرگ ، حسین کریم شاهی بیگدلی ، ص 107 )

 

درمان دردسر

روایت شده که قیصر روم نامه ای به حضرت علی (ع) نوشت که مضمون آن شکایت از سردرد بود و پزشکان از عهده معالجه آن برنیامده بودند. حضرت امیر (ع) برای پادشاه روم کلاهی فرستاده و دستور فرمودند که هرگاه دچار سردرد شدی این کلاه را بر سرت بگذار تا نجات یابی . هنگامی که قیصر روم آن حضرت را اطاعت نمود خدای توانا او را شفا مرحمت فرمود. چون این موضوع به نظر قیصر شگفت آور بود دستو داد تا کلاه را شکافتند پس از این کار با کاغذی مواجه شدند که در آن نوشته شده  بود "بسم ا... الرحمن الرحیم " هنگامی که وی دریافت که شفای او به جهت این نام مبارک بوده است اسلام آورد ولی اسلام خود را پنهان می نمود. ( هزار و یک حکایت قرآنی ، محمد حسین محمدی ، ص31)

 

ای هارون سه عیب داری

هارون الرشید به بهلول گفت : می خواهم روزی تو را مقرر کنم تا فکرت آسوده باشد . بهلول گفت : مانعی ندارد ولی تو سه عیب داری !

1- نمی دانی به چه چیزی محتاجم تا مهیا کنم

2- نمی دانی چه وقت می خواهم تا به موقع فراهم کنی .

3- نمی دانی چقدر می خواهم تا به اندازه مهیا کنی.

ولی خدا اینها را می داند با این تفاوت که اگر خطایی از من سر زد تو حقوقم را قطع خواهی کرد ولی خداوند هرگز روزی بندگانش را قطع نخواهد کرد .( داستانهایی از خوبان عالم ، قاسم میر خلف زاده ، ص 111)

 

بدی به خویشتن

شخصی به اباذر گفت : به من چیزی از علم بیاموز !   اباذر در جواب گفت : دامنه علم گسترده تر از آن است که به تو بگویم ولی اگر می توانی بدی نکن برکسی که دوستش می داری . مرد گفت : این چه سخنی است که می فرمایی آیا تاکنون دیده اید کسی در حق محبوبش بدی کند؟ اباذر پاسخ داد : آری جانت برای تو از همه چیز محبوبتر است هنگامی که گناه می کنی بر خویشتن بدی کرده ای. ( داستاهای بحارالانوار ، محمود ناصری ، ج4 ص 175 )

 

                                                 

به خاطر احسان فرزند

حضرت عیسی (ع) روزی از قبری عبور می کرد که صاحبش عذاب می شد ، سال بعد به همان قبر گذشت مشاهده کرد صاحبش از عذاب نجات یافته ، سبب آن را از حضرت حق پرسید ، به او وحی شد :فرزند صالحی پیدا کرد که راهی را اصلاح و یتیمی را پناه داد بخاطر احسان فرزندش او را آمرزیدم . ( نظام خانواده در اسلام ، استاد حسین انصاریان ، ص 349 )

 

تخم مرغ دزد

جوانی محکوم به اعدام شد ، از او خواستند اگر وصیت دارد بنویسد. گفت : وصیت ندارم ، ولی بسیار مایلم در این لحظات آخر عمـر، مادرم را ببینم . مادرش را آوردند هنگام وداع مادر، زبان و لب مادر را چنان گاز گرفت که مادر از شدت درد ضجه کرد، به او حمله کردند که: ستمگر ظالم این چه کاری بود که کردی ؟ گفت : ستمگر ظالم این مادر است ، این دار اعدام من برپا شده مادر است. آن روزی که کودک بودم از همسایه یک عدد تخم مرغ دزدیدم مرا تشویق کرد تا شتر دزد شدم و سپس قاتل از آب در آمدم . ( نظام خانواده در اسلام ، حسین انصاریان ، ص 438 )

 

عاق مادر

جوانی در حال مرگ بود رسول خدا به عیادتش آمد شهادتین را به او تلقین فرمود . جوان رو برگرداند و از گفتن خودداری کرد . رسولخدا (ص) فرمود : مادر دارد ؟ عرضه داشتند : آری ،  مادر را خواست . فرمود : از فرزندت ناراضی هستی ؟ گفت : آری فرمود راضی شو زیرا زبانش از گفتن شهادتین بسته شده ، مادرش گفت : دلم را سوزانده ، از او ناراحتم. حضرت (ص) فرمود : بخاطر من از او راضی شو . مادرش بخاطر رسول خدا (ص) از او اعلام رضایت کرد . حضرت فرمود : به وحدانیت حق و رسالت من شهادت بده جوان نیز شهادت داد. حضرت فرمود : چرا بار اول نگفتی ؟ جوان گفت :هیولای وحشتناکی به من حمله می کرد من از گفتن باز می ماندم ، اکنون آن هیولا از من دور می شد که من توانستم سهل و آسان شهادتی بگویم .(نظام خانواده در اسلام ، حسین انصاریان ، ص 484)

 

اثر ستم کردن بر حیوان

زمخشری گوید : در کودکی نخی به پای گنجشکی می بستم و آن را می پراندم و باز نخ را می کشیدم و گنجشک را پایین می آوردم . مادرم هرقدر من را نصیحت می کرد گوش نکردم تا پای پرنده شکست . مادرم گفت : باشد که پای تو هم بشکند که به این حیوان ظلم کردی و پایش را شکستی . طولی نکشید از سر شاخه درختی افتادم و پایم شکست . دانستم که این نبود مگر بر اثر ظلمی که بر آن گنجشک کرده بودم .( حقوق متقابل در اسلام ، محسن فقیه ، ص 411)

 

برگرفته از کتاب حکایتهای خواندنی / علیرضا نیشابوری محمدی

  • حسین توکلی
  • حسین توکلی

پرسش :
آیا امام حسین(علیه السلام) میدانستند شهید میشوند؟ اگر چنین است، چرا با پای خویش به سوی قتلگاه رفتند؟

پاسخ :
بر اساس احادیث و روایات شیعی علم امام(ع) موهبتی الهی است و نه اکتسابی؛ بدین صورت که هرگاه هر چه را بخواهد بداند، میداند. خداوند متعال میفرماید:
عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الّا من ارتضی من رسولٍ.[1]
این آیه نشان میدهد که اختصاص علم غیب به خداوند به این معنی است که غیب را مستقلاً و از پیش خود ـ با لذات ـ کسی جز خدا نمیداند، ولی ممکن است پیامبر با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممکن است دیگر انسانها به تعلیم پیامبران از آن آگاهی یابند.
نکتهی قابل توجه، این است که علم موهبتی یاد شده تخلف ناپذیر میباشد، زیرا علم ثبت شده در لوح محفوظ آگاهی به چیزی است که قضای حتمی خداوند بدان تعلق گرفته است.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) ـ صاحب تفسیر المیزان در ـ این باره میگوید: سیدالشهدا(ع) به عقیده شیعهی امامیه سومین جانشین از جانشینان پیامبر اکرم(ص) و صاحب ولایت کلیّه میباشد. علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع ـ طبق آن چه از ادلّه نقلیه و براهین عقلیه بر میآید ـ دو قسم است؛ قسم اول: امام(ع) در هر شرایطی ـ به اذن خداوندی ـ به حقایق جهان هستی آگاه است، اعمّ از آنها که تحت حس قرار دارند یا آنها که از دایرهی حس بیرون میباشند؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ قسم دوم: علم عادی است. پیامبر(ص)، به نصّ قرآن کریم و همچنین امام(ع) بشری است مانند سایر افراد و اعمالی که در مسیر زندگی انجام میدهد، مانند اعمال سایر افراد، در مجرای اختیار و براساس علم عادی است و آنچه را شایسته میبیند انجام میدهد.[2]
لازمهی قسم اول این است که هیچ گونه تکلیفی بر متعلق این گونه علم از آن جهت که حتمیالوقوع است، تعلق نمیگیرد و نیز قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمیکند؛ زیرا تکلیف همواره از راه امکان، به فعل تعلق میگیرد و لازمهی امکان هم اختیاری بودن فعل و ترک است و متعلق علم امام از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد؛ پس علم به قضای حتمی در زندگی عملی انسان تأثیر ندارد و تکلیفآور نیست. این شخص با علم به خطر، زندگی عادی خود را ادامه میدهد اگر چه به خطر منتهی خواهد شد و مشمول آیهی:
و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة. [3]
نیست؛ زیرا در تهلکه واقع شده است نه این که خود را به هلاکت انداخته باشد. شایان ذکر است که این آیه از آیات مربوط به جهاد است؛ زیرا از پیش از آن که میفرماید:
وأنقفوافی سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة.
این گونه فهمیده میشود که اگر اموالتان را در راه جهاد، انفاق نکنید پس همانا دشمن بر شما مستولی میگردد و شما را به هلاکت میرساند. روایتی در این زمینه از براء بن عازب نقل شده است که در یکی از جنگها مردی از مهاجرین بر صف دشمن حمله کرد، مردم فریاد زدند که خودش را به هلاکت انداخت و به کشتن داد و آیهی مذکور را قرائت کردند سپس ابوایوب انصاری گفت: من از شما به این آیه عالمتر هستم، همانا این آیه در شأن ما انصار نازل شده است که پیامبر(ص) را همراهی، و وقتی اسلام قوّت گرفت و اهلش زیاد شد، به سوی اهل و اموال خودمان برگشتیم و خودمان را به هلاکت افکندیم و منظور از هلاکت، ترک جهاد است.[4]
آری متعلق قضای حتمی و مشیّت قاطعهی حق تعالی، مورد رضا به قضاست؛ چنان که سیدالشهدا(ع) در آخرین ساعات زندگی خود، در میان خاک و خون میفرمود: «ای خدا بر قضا و حکم تو صبر پیشه میکنم، ای فریادرس کسی که جز تو فریادرسی ندارد.»[5] همچنین در خطبهای که به هنگام بیرون آمدن از مکه ایراد فرمود، آمده است:
رضی الله رضانا اهل البیت.
آنچه باید بدان توجه داشت این است که علم قطعی امام به حوادث تغییرناپذیر، مستلزم جبر نیست؛ چرا که در جهان هستی که مخلوق الهی است، چیزی جز با مشیّت الهی و اذن خداوندی به وجود نمیآید و مشیّت خداوندی به افعال اختیاری انسانی، از راه اراده و اختیار تعلق گرفته؛ مثلاً خداوند خواسته است که انسان فعلی، را با اختیار و اراده انجام دهد. بدیهی است که تحقق این فعل با این اوصاف، لازم و قطعی خواهد بود و با این همه، اختیاری هم هست؛ زیرا اگر اختیاری نباشد ارادهی خداوند از مرادش تخلف میکند
و ما تشاؤون الّا ان یشاء الله رب العالمین.[6]
بنابراین میتوان گفت: امام(ع) میدانست که تلاش در برابر قضای حتمی سودی ندارد؛ چنان که خداوند در کلام خود در سورهی آل عمران در برابر آنها که در جنگ احد گفته بودند: اگر یاران کشته شده پیش ما بودند، نمیمردند. میفرماید: «بگو اگر در خانههایتان نیز بودید کسانی که برایشان قتل نوشته شده بود به سوی آرامگاههای خود بیرون میآمدند.»[7]
اما دربارهی قسم دوم از علم امام: این نوع علم امام تکلیف آور است، بر خلاف قسم اول از علم امام(ع) که علم غیبی است و تکلیف آور نیست. امام حسین(ع) از جهت عادی خود نیز به شهادت خود و یارانش آگاهی داشت؛ بنابر ادلهای که در پی خواهد آمد، ولی از این جهت که اسلام در خطر بود، ملاحظه و ترسی از کشته شدن نداشت و اهداف بلند و عالی آن حضرت بود که در این راه او را از انجام هر کاری برای اسلام باز نمیداشت.
مدارک و مصادر معتبر تاریخی دلالت دارند که امام از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزی نظامی، علم و آگاهی داشت و میدانست که شرایط تأسیس حکومت اسلامی فراهم نیست؛ پس هدف آن حضرت از قیام، اساساً اعلان بطلان حکومت یزید، احیاء دین، رفع شبهات و انحرافات فکری و نجات نظام حکومت اسلامی و دفع ضربات کشندهی حکومت یزید، از دین بود. اینک برخی از فقرات کلام سیدالشهدا(ع) را که بر علم ایشان دلالت دارد، بیان میکنیم:
1.
به عبدالله بن زبیر در مکه میفرمود: به خدا سوگند اگر من در هر پناهگاهی باشم، مرا بیرون میآورند، تا مقصود خود را انجام دهند. به خدا سوگند! در تعدّی و ستم بر من از حد بگذرند؛ چنانکه یهود در مورد شنبه از حد گذشتند[8] (و احترام روز شنبه را از بین بردن.)
2.
امام حسین(ع) میفرمود:
والله لا یدعونی حتی یستخرجوا هذه العلقة من جوفی فاذا فعلوا سلط الله علیهم من یذلهم حتی یکونوا اذلّ من فرام الامة (والفرام خرقة تجعلها المرأة فی قلبها اذا حاضت).[9]
به خدا سوگند! مرا رها نمیکنند تا خون قلبم را بیرون آورند؛ پس وقتی چنین کردند، خداوند کسی را از آنان بر آنها مسلط سازد که آنها را ذلیل کند آن قدر که از خرقهی زنان هم خوارتر گردند. و مانند این، شواهد بسیار است که برای جلوگیری از اطالهی کلام به همین مختصر اکتفا میکنیم.
اما هدف امام حسین(ع) را با توجه به سخنان آن حضرت میتوان چنین بیان کرد: امر به معروف و نهی از منکر، امام حسین(ع) برای ارائه دادن الگویی برتر و واحد، با توجه به آیهی شریفهی 104 از سورهی آل عمران که میفرماید:
و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون
به این حرکت نمادین اقدام نمود و این مطلب از کلام خود آن حضرت، در وصیتی که به محمدبنحنفیه نگاشته است، به دست میآید؛ چرا که فرمود:
انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً ... انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی محمد(ص) ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب...[10]
من از روی خودخواهی و سرمستی و گردنکشی و فساد و ظلم خارج نشدهام و جز این نیست که خارج شدم برای اصلاح در امت جدّم رسول خدا(ص) و اراده دارم که امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیرهی جدم(ص) و پدرم، علی بن ابی طالب(ع)، رفتار نمایم.
آری به راستی حضرت حسین بن علی(ع) از خطری که متوجه دین شده بود، آگاه بود؛ از این رو در همان آغاز کار که مروان در مدینه به آن حضرت توصیه کرد که با یزید بیعت کند و به اصطلاح او، محترمانه و با آسایش خاطر زندگی نماید، فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛[11]
همانا ما از خداییم و به سوی او باز میگردیم؛ باید با اسلام وداع کرد؛ زیرا امت به شبانی مثل یزید مبتلا شده است. دلایل فراوان دیگری نیز وجود دارد که حضرت سیدالشهدا(ع) اهدافی الهی و دور ازهوای نفس را جستجو میکرد و در راه رسیدن به این اهداف، جان گرانقدر خویش و یارانش را فدا کرد.
در پایان توضیح این نکته را لازم میدانیم که قیام امام حسین(ع) صرفاً یک قیام نظامی نبود، بلکه یک قیام سیاسی بود که تبعات نظامی نیز در برداشت؛ چرا که امام حسین(ع) بنابر شواهد تاریخی؛ به تجهیز و تهیه سپاه جنگی، ادوات و نفرات اقدام نکرد.
پی نوشتها:
[1].
دانای نهان است. و کسی را بر غیب خود آگاه نمیکند جز پیامبری که از او خشنود باشد»، سورة جن، آیة 26.
[2].
چهره‌ی درخشان حسین بن علی(ع)، علی ربانی خلخالی، ص 134 ـ 140، انتشارات مکتب الحسین(ع)، چاپ 6، سال 1379 ش، قم.
[3].
بقره، 195.
[4].
تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 5، ص 150، مکتبة الاعلام الاسلامی، قم، و مقدمه لهوف سید ابن طاووس.
[5]. «
صبراً علی قضائک یا رب لا اله سواک یا غیاث المستغیثین مالی رب سواک و لا معبود غیرک، صبراً علی حلمک یا غیاث من لا غیاثله» مقتل الحسین(ع)، ص 283، سید عبد الرزاق مقرم، دارالکتاب بیروت.
[6].
تکویر، 29.
[7].
آل عمران، 145، «قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتال الی مضاجعهم».
[8]. «
وایم الله لو کنت فی جحر هامّة من هذه الهوام لاستخرجونی حتی یقضوا بی حاجتهم و الله لیعتدن علیّ کما اعتدت الیهود فی السبت»، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 39، ابن اثیر، نشر دار صادر، دار بیروت، سال 1385 هـ ق.
[9].
الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 78 ، انتشارات علمیه اسلامیه، مترجم، سید هاشم رسولی محلاتی.
[10].
بحارالانوار، تهران، ج 44، ص 329.
[11].
مثیرالاحزان، ابن نما، تحقیق و نشر مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، سال 1406 هـ ق، محقق سید محمد باقر موحد ابطحی.
منبع: نهضت عاشورا (تحریف‌ها و شبهه‌ها)، مرکز مطالعات و پژوهش‌‌های فرهنگی حوزه‌ی علمیه (1381)
 

  • حسین توکلی

پرسش :
چرا به امام حسین ـ علیه السّلام ـ ثار الله می‌گویند و چه کسی این لقب را به ایشان داده است؟

پاسخ :
«ثار» در لغت هم به معنی خون آمده است و هم به معنی طلب و انتقام گرفتن از خون کسی که به دست دیگران کشته شده است.[1]
ثار الله از دو واژه ثار و الله تشکیل یافته و یکی از القاب امام حسین ـ علیه السّلام ـ می‌باشدکه در زیارت عاشورا با این لقب آن حضرت را زیارت می‌کنیم. ثارالله: یعنی (طلب دمه الله) کسی که طالب خون او خداست و انتقام از قاتلین او را خداوند خواهد گرفت.[2]
یکی دیگر از معانی آن یعنی کسی که در راه خدا کشته شود و خویشاوندان و خاندانش در این راه کشته شود.
مرحوم مجلسی در شرح جمله الوتر الموتور چنین نوشته است: وتر الله ای الفرد المتفرد فی الکمال من نوع البشر فی عصره الشریف او المراد ثار الله ای الذی الله تعالی طالبُ دَمِه و الموتور قتیلُ له، قتیلُ فلم یدرک بدمهِ؛ یعنی فردی که در راه خدا به شهادت می‌رسد با این کیفیت از تمام بشر و در عصرش منحصراً اوست و یا مراد از آن همان ثار الله است که به معنی کسی است که طالب خون او خداوند است، و موتور به معنای کشته شدن در راه خداوند و کشته‌ شده‌ای است که خونش را انتقام نگرفته باشند، بلکه فقط خداوند است که انتقام خونش را از قاتلین می‌گیرد.[3]
و احتمال دارد معنای ثارالله چنین باشد، خونی که صاحب آن خداوند است و ولی دم او خداوند است. چنان که در بحث قتل عمد و غیر آن از آن به اولیاء دم تعبیر می‌آورند. در اینجا نیز ولی دم خون حسین و انصارش خداوند است. چون خون حسین در راه خدا و برای حفظ قرآن و تمامیت اسلام ریخته شده و خالصاً و مخلصاًلله بوده است و در نهایت درجه اخلاص با تمام وجود برای خداوند بوده است. لذا این خون و این شهیدان خدائی هستند. بنابراین انتقام آن نیز باید از طرف خداوند باشد‌، یا اینکه چون امام حسین ـ علیه السّلام ـ حجت خداوند بر زمین و ولی مطلق حق بود و مردم او را کشتند و زمین را از حجت حق خالی کردند بنابراین خداوند انتقام حجتش را از قاتلین او خواهد گرفت. امّا درباره اینکه این لقب را چه کسی به امام حسین ـ علیه السّلام ـ داده است باید عرض شود که چون سند زیارت عاشورا قدسی است، یعنی زیارت عاشورا که زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ است از طرف خداوند به ائمه رسیده است و‌ آنرا پیامبر اکرم از جبرئیل گرفته و جبرئیل آن را از خداوند یاد گرفته است و از طریق معصومین به ما آموخته‌اند تا آن حضرت را زیارت کنیم،[4] بر این اساس این لقب را خداوند به امام حسین ـ علیه السّلام ـ داده است و چه لقب زیبایی است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. منشور نینوا، مجید حیدری.
2. حماسه سیاسی تاریخی زیارت عاشورا، محمد رسول دریایی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . عبدالسلام محمد هارون، مقابیس اللغه، ج1.
[2] . ابن المنظور، لسان العرب، ج4، واژه ثار.
[3] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفا، چاپ دوم، 1403، ج98، ص154.
[4] . ر.ک: قمی، عباس، مفاتیح الجنان، و سید بن طاووس، اقبال، قم، مرکز نشر تبلیغات اسلامی، 1416، ج3، ص 55؛ و دریایی، محمدرسول، حماسه سیاسی تاریخی زیارت عاشورا، تهران، انتشارات جعفری، 1371، ص12 ـ 13.
  • حسین توکلی
  • حسین توکلی
  • حسین توکلی