پیشتازان طبس

۶۸۷ مطلب توسط «حسین توکلی» ثبت شده است

علی علیه السلام و عدالت

اکنون به بررسی ابعاد چهارگانه عدالت در شخصیت یگانه تاریخ و اسوه عدل و عدالت، یعنی علی بن ابیطالب علیه السلام می پردازیم. او که در مکتب قرآن رشد یافته، با آیاتی همچون «لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب [آسمانی] و میزان [شناسایی حق از باطل] نازل کردیم؛ تا مردم، قیام به عدالت کنند» و همچنین «و نضع الموازین القسط لیوم القیامه؛ ما ترازوی عدل را در روز قیامت، برپا می کنیم»، اُنس داشته و در مکتب عدالت محور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، شاگرد ممتاز بوده است. آن حضرت مجسمه ای از عدالت و تجسمی از عدل بود و همواره دوست و دشمن در برابر عظمت او سرخم می کنند و در برابرش، ردای خاکساری و تواضع می گسترانند.

شخصی از آن حضرت پرسید: عدالت برتر است یا بخشش؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «عدالت، کارها را در جای خود قرار می دهد و بخشش، آنها را از مسیرشان خارج می کند و عدالت، تدبیر کننده ای است که به سود همگان است، و بخشش، به سود افراد خاصی است. بنابراین، عدل، شریف تر و برتر است».

عدالت اجتماعی امیرالمؤمنین علیه السلام

امام علی علیه السلام در دومین روز حکومت خود و در اولین سخنرانی خویش، بعد از بیعت مردم، از تساوی حقوق سخن گفت و مهاجرین و انصار را با مسلمانان متأخر و حتی تازه مسلمانان در حقوق و حدود، برابر دانسته، فرمود:

«مال، از آن خداوند است و بین شما به تساوی تقسیم می شود. هیچ کس در این تقسیم، بر دیگری برتری ندارد و برای متقین در روز قیامت، بهترین اجر و ثواب خواهد بود. خداوند، دنیا را اجر و ثواب متقین قرار نداد».

این اقدام امام از همان روز اول، مقدمه ناسازگاری های کسانی را فراهم آورد که به برتری ها و مزایای شخصی خویش، خو گرفته بودند. این افراد، بارها نزد امام می آمدند و با جسارت، ابراز می داشتند که ما از بزرگان قوم خویش هستیم و امام در پاسخ اینان می فرمود: «ذلیل، نزد من، عزیز است؛ تا حق او را از ظالم بگیرم و قوی، نزد من، ضعیف است؛ تا حق مظلوم را از او بازپس گیرم».

بدین ترتیب، امام هیچ گاه حاضر نشد بی جهت به افراد امتیاز دهد و در برابر خواسته های ناعادلانه ایشان، سر خم نکرد. آن حضرت اساساً حکومت را برای تحقق عدالت در همه ابعادش پذیرفت و آن را جز در این مسیر، نمی خواست و هدف آن حضرت از پذیرش حکومت، برپایی عدالت بود.

آن حضرت در این باره فرمود: «اگر خداوند از عالمان پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستم گر و گرسنگی ستم دیده، آرام و قرار نگیرند، بی تأمل، رشته حکومت را رها می کردم و پایانش را چون آغازش، می انگاشتم و چون گذشته، خود را کنار می کشیدم».

عدالت اقتصادی امیرالمؤمنین علیه السلام

امام علی علیه السلام در بُعد اقتصادی می فرماید: «به خدا سوگند! اگر [آن چه را که عثمان بخشیده است] نزد کسی بیابم، آن را به بیت المال مسلمانان باز می گردانم؛ هر چند آن را کابین زنان کرده باشند یا بهای کنیزکان؛ زیرا در عدالت، گشایش است و کسی که عدالت را برنتابد، ستم را سخت تر یابد».

این اقدامِ حضرت، یعنی تقسیم بیت المال به طور مساوی بین افراد، باعث شد حتی افرادی چون طلحه و زبیر نیز به او اعتراض کنند؛ زیرا وقتی امام از آن دو علت ناسازگاری شان را پرسید، گفتند: «تو حق ما را در تقسیم بیت المال، با غیر ما مساوی قرار دادی»! امام در پاسخ فرمود: «این، شیوه تقسیم رسول خدا صلی الله علیه وآله بود و حکم قرآن نیز همین گونه است و رسول خدا صلی الله علیه وآله کسانی را که در راه خدا با جان و مال جنگیده بودند، در تقسیم بیت المال، با دیگران مساوی قرار می داد».

تقسیم بیت المال به طور مساوی، در بین مردم عرب، غیر منتظره بود و حتی ام هانی، خواهر امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی متوجه شد که سهم او از بیت المال با سهم کنیز عجمی اش یکسان است، با عصبانیت نزد امام رفت و به او اعتراض کرد و امام نیز در پاسخ او فرمود: در قرآن، برتری عرب را بر عجم ندیده است.

عدالت سیاسی امیرالمؤمنین علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام در عهدنامه مالک اشتر در مورد وظایف حاکم این گونه می فرماید: «مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنان و لطف در حق ایشان را شعار دل و جان خود ساز و چون درنده ای مباش که خوردنشان را غنیمت شمری؛ زیرا که آنان دو دسته اند؛ یا برادران دینی تو هستند و یا این که در آفرینش، با تو همسانند؛ لغزش هایی از دست ایشان بیرون می رود و نادرستی هایی از آنان سر می زند و دانسته و نادانسته، کارهایی از دستشان پدید می آید [که خوشایند تو نیست]؛ پس تو به خطای آنها، نگاه نکن و از گناه شان درگذر؛ همان گونه که دوست داری خداوند نیز تو را مشمول عفو و بخشش خود قرار دهد».

آن حضرت اصرار داشت به دیگران بفهماند که حکومت و زعامت، هدف نیست؛ بلکه تنها وسیله ای برای تحقق عدالت است. در این مورد سید رضی در نهج البلاغه به نقل از عبدالله بن عباس می نویسد: در «ذی قار» [پیش از جنگ جمل] نزد امیرمؤمنان علیه السلام رفتم. آن حضرت مشغول پینه زدن کفش خود بود. چون مرا دید، گفت: «بهای این کفش، چقدر است»؟ گفتم: «بهایی ندارد». فرمود: «به خدا سوگند! این کفش بی ارزش، نزد من، محبوب تر از حکومت بر شماست؛ مگر آن که حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم».

عدالت قضایی امیرالمؤمنین علیه السلام

نقل است که در زمان حکومت خلیفه دوم فردی نزد خلیفه از امام علی علیه السلام شکایت کرد. او امام را حاضر کرد و به او گفت: یا اباالحسن! دوشادوش مدعی بنشین. در این هنگام، آثار ناراحتی در چهره امام آشکار شد. عمر گفت: یا علی! از این که دوشادوش مدعی بنشینی، اکراه داری؟ امام علی علیه السلام فرمود: نه، ولی ناراحتی ام از این است که بین من و مدعی، مساوات را رعایت نکردی؛ زیرا مرا با گفتن کنیه ام، تکریم کردی؛ ولی او را این گونه گرامی نداشتی!

امیرالمؤمنین علیه السلام و موانع عدالت

آن حضرت در برپایی عدالت، مشکلات فراوانی داشت؛ تا آن جا که خودش زبان به گلایه گشود و در مورد مخالفان که در قالب ناکثین، قاسطین و مارقین در برابر حکومتش به مشکل آفرینی می پرداختند، فرمود: «چون حکومت را به دست گرفتم، عده ای پیمان شکستند؛ عده ای از دین و اطاعت بیرون رفتند و عده ای نیز راه ستم و تجاوز پیش گرفتند».

از طرف دیگر، ساده لوحی دوستان و حیله گری معاویه و عمروعاص نیز بر این مشکلات می افزود و این عوامل موجب شدند که آن حضرت نتواند عدالت دلخواهش را پیاده کند. آن حضرت از یکدل نبودن یاران، این گونه شکوه کرد: «به خدا قسم! این مسئله، دل را می میراند و اندوه و غصه می آورد که این گروه بر باطل خویش، متحدند و شما بر حق خویش، پراکنده اید».

امام خمینی در مورد مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام چنین فرمود: «امیرالمؤمنین سلام الله علیه در صدر اسلام، مظلوم تر از هر حاکمی در هر وقت بود؛ آن قدر اذیتش می کردند. همان مقدس ها ایستادند مقابل؛ گفتند: باید قرآن را بالای نیزه کرد؛ اگر چنان چه قبول نکنی، چه خواهیم کرد؛ مجبورش کردند به این که قبول کند. بعد هم تکفیرش کردند؛ گفتند: توبه کن؛ تو کافر شده ای».



  • حسین توکلی

بسیاری از مورخان از سیرت مهرورزانه علی(ع) با فرودستان، اسیران و یتیمان ماجراها به یاد داشته و آن را برای نزدیکان و دوستان خود گزارش کرده اند؛ از جمله:
برخی از زنان کوفه [1] روایت کرده اند: زنی مشک آبی بر دوش داشت و آن را به زحمت به خانه می برد. علی(ع) به او کمک کرد تا آب را به خانه برد.
امام از روزگار زن پرسید و او از دشواری زندگی اش شکوه کرد که علی(ع) مردش را به یکی از مرزها فرستاده و در آنجا کشته شده است. اکنون اوست و چند کودک خردسال. امام خداحافظی کرد و به خانه آمد و با زنبیلی پر از آذوقه، از گوشت و آرد و خرما به سرای زن بازگشت و پس از اجازه به زن گفت من همان مردی هستم که برایت مشک آب را آوردم و اکنون مقداری غذا برای کودکانت آورده ام. زن از او تشکر کرد و گفت خداوند میان ما و علی بن ابی طالب داوری کند.
امام از زن که حضرت را نمی شناخت اجازه خواست، یا نان بپزد و یا کودکان را سرگرم کند و زن گفت من بهتر نان می پزم. علی(ع) مقداری گوشت کباب کرد و با دست خود به کودکان خورانید...
زنی از همسایگان به خانه بیوه زن سر کشید و امام(ع) را شناخت و به صاحبخانه گفت: وای بر تو، این مرد علی بن ابی طالب است. زن زبان به پوزش گشود و گفت: هزار خجالت و شرمساری بر من.
و امام پاسخ داد: من از تو معذرت می خواهم که در کار تو کوتاهی کردم.[2]
و نیز بانوان کوفه پس از شهادت امام ماجراهای سودمندی از یتیم نوازی ها و دادگری های امام برای مردم نقل کرده اند که در جای خود از آن یاد خواهیم کرد.

حضرت علی علیه السلام فرمود:

هر مرد و زن مومنی که دستی از دلسوزی و مهر و شفقت بر سر یتیمی بکشد، خداوند به عدد هر تار موی آن یتیم، حسنه ای برای او می نویسد.[3]

و امام صادق علیه السلام فرمود:

در کتاب حضرت علی علیه السلام آمده است: کسی که مال یتیم را بخورد، پیامد شوم این کار گریبان فرزندانش را می گیرد و در آخرت هم گریبانگیر خودش می شود.[4]

 


[1]. در متن ماجرا نام راوی برده نشده است. اما اینکه شاهد ماجرا، امام و بیوه زن و زن همسایه بوده اند، گواه است. راوی ماجرا، صاحبخانه و یا زن همسایه بوده اند.

[2].بحار الانوار، ج41، ص 52.

[3].قال امیرالمومنین علیه‏السلام: ما من مومن و لا مومنه یضع یده علی راس یتیم ترحم له الا کتب الله له بکل شعره مریده علیها حسنه. (بحارالانوار، ج 72، ص 4).

[4].روی عن الصادق علیه‏السلام قال: فی کتاب علی علیه‏السلام: ان اکل مال الیتیم سیدرکه و بال ذلک فی عقبه، و یلحقه و بال ذلک فی الاخره. (بحارالانوار، ج 72، ص 13).


  • حسین توکلی

ابو درداء روایت می کند که: شبی امیرالمؤ منین علیه السّلام را دیدم که از مردمان کناره گرفته و در مکان خلوتی مشغول مناجات با پروردگار است و می فرمود: بار الها! چه بسیار گناهانی که با بردباری از عقوبتش درگذشتی و چه بسیار جرائمی که به کرم و بزرگواریت آن را آشکار نساختی، بار الها! گر چه عمرم در نافرمانی تو طی شد و گناهانم بسیار گشت ولی آرزویم تنها غفران و آمرزش تو است، و آه اگر در نامه عملم... ناگاه دیدم صدا خاموش شد. گفتم، حتماً حضرت را خواب برده، رفتم تا آن حضرت را بیدار کنم چون ایشان را حرکت دادم دیدم همچون چوب خشک شده ای است. گفتم: اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون امیرالمؤمنین از دنیا رفت. به خانه آن حضرت رفتم، و فاطمه علیها السّلام را از این امر آگاه ساختم. فرمود: این حالتی است که از ترس خدا هر شب بر او عارض ‍ می شود. پس اندکی آب به چهره اش پاشیدم، به هوش آمد به من نگریست در حالی که من می گریستم، فرمود: چه چیز باعث گریه تو شد، ای ابو درداء؟! گفتم: آنچه را که می بینم شما به خود روا می داری، فرمود: ای ابو درداء! پس حالت چگونه خواهد بود اگر مرا ببینی در حالی که به حساب فرا خوانده شده ام. ابو درداء می گوید: بخدا سوگند که من چنین حالتی را از احدی از اصحاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله ندیدم.


  • حسین توکلی

شخصی از امام صادق(ع) پرسید: آیا ما برای خطاب قرار دادن حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه)، باید ایشان را به نام امیرالمؤمنین بخوانیم؟ حضرت فرمودند:

«نه، این نام، نامی است که خدا، امیرالمؤمنین، علیّ بن ابی طالب(ع) را به آن نامیده و کسی پیش از او، به این نام، نامیده نشده و بعد از او کسی به این نام خود را نمی نامد، مگر کافر»

هرچند در تاریخ چند صد ساله مسلمانان، بسیاری از انسان های ناشایسته، لقب «امیرالمؤمنین» را برای خود برگزیدند؛ امّا از نظر خداوند و رسول گرامی اش (ص)، تنها یک نفر، لایق چنین لقبی است: حضرت علیّ بن ابی طالب(ع)

شخصی از امام صادق(ع) پرسید: آیا ما برای خطاب قرار دادن حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه)، باید ایشان را به نام امیرالمؤمنین بخوانیم؟ حضرت فرمودند:

«نه، این نام، نامی است که خدا، امیرالمؤمنین، علیّ بن ابی طالب(ع) را به آن نامیده و کسی پیش از او، به این نام، نامیده نشده و بعد از او کسی به این نام خود را نمی نامد، مگر کافر.»1

حتماً در «قرآن کریم» با عبارت «یا ایّها الذین آمنوا...» مواجه شده اید. این عبارت که به معنای «ای مؤمنان» است، 89 مرتبه در قرآن تکرار شده است. بسیاری از مفسّران، معتقدند که این عبارت، در شأن حضرت علی(ع) نازل شده است.

مجاهد، که شاگرد ابن عبّاس و از مفسّران به نام قرن دوم هجری، بود، می گوید:

«هرچه در قرآن «یا ایها الذین آمنوا» آمده، سابقه و فضیلت آن برای علی است.»2

امام صادق(ع) می فرمایند:

«هیچ آیه ای در قرآن نیست که اول آن: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا باشد، جز اینکه علی بن ابی طالب(ع) امیر و پیشوا و شریف و اوّلین مؤمن در آن آیه است و هر آیه ای که راهنمائی به سوی بهشت است. درباره پیامبر و اهل بیت آن جناب و شیعیان و پیروان آنها است. و هر آیه ای که [در آن] سخن از جهنّم است درباره دشمنان ایشان و مخالفان آنها است؛ اگرچه آیه درباره پیشینیان باشد. هر آیه که مربوط به نیکوکاران است درباره نیکان این امّت نیز جاری است و هر آیه که درباره شرّی است، درباره اهل شرّ جاری است.»3

علّامه حسکانی، از علمای به نام حنفی، که آیات مربوط به امام علی(ع) را جمع آوری کرده است، در ذیل عبارت «یا ایّها الذین آمنوا...»، حدود 20 روایت، از راویان اهل سنّت آورده است که همه آنها تصریح دارند که این آیات، در شأن امام علی(ع) نازل شده است.4

برای نمونه، به دو روایت اشاره می کنیم:

الف) علی(ع)، شریف ترین مؤمن

جماعتی از عیسی بن راشد این حدیث را نقل کرده اند:

هیچ آیه ای با الفاظ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا نازل نشد؛ مگر اینکه علی(ع) امیر آن مؤمنان و شریف ترین آنان است. خدای سبحان، اصحاب محمّد(ص) را در آیات متعدّدی مورد عتاب و سرزنش قرار داد، ولی علی(ع) را همیشه به نیکی و خیر یاد کرده است.5

ب) علی(ع)، نخستین مؤمن

مجاهد از ابن عبّاس چنین روایت کرده است:

هیچ آیه ای در قرآن با خطاب یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا نازل نشده مگر اینکه علی(ع) امیر و شریف آن مؤمنان است؛ چون او اوّلین اسلام آورنده و نخستین مؤمن به دین اسلام و آیین محمّد(ص) و کتاب خدا بود.6

پی نوشت ها:

1-  کلینی، محمّدبن یعقوب، «تحفه الأولیاء (ترجمه أصول کافی)»، قم، دارالحدیث، چ 1، 1388 ش، ج 2، ص 409.

2- حسکانی، عبید الله بن عبد الله، ترجمه «شواهد التنزیل»؛ ص32.

3- مجلسی، محمّدباقر، «بخش امامت (ترجمه ج 23 تا 27بحار الأنوار)»، تهران، اسلامیه، ج 2، ص268.

4-حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، همان، صص30-32.

5- همان، ترجمه روحانی، ص 27.

6- همان.

  • حسین توکلی

چون به شجاعت و دلاوری آن حضرت که زبانزد همگان است بنگریم، درمی یابیم که او از سن بیست سالگی یا اندکی بیشتر در جنگها مباشرت داشته، و حال آنکه با جنگاوریی که علی (ع) از خود به نمایش گزارد، نام شجاعان پیش از خود را به بوته فراموشی سپرد و نیز نام دلاوران پس از خود را از صفحه گیتی پاک کرد.خواهیم دید که علی (ع) در شجاعت بر تمام مردم برتری دارد، این امر آن چنان بدیهی و روشن است که سخن گفتن و ایراد شواهد برای اثبات آن بر انسان زشت و قبیح جلوه می کند. آنچه علی در جنگ کرد، تا روز قیامت به عنوان ضرب المثل به جای خواهد ماند.برای اثبات شجاعت آن حضرت همین قدر کافی است که وی در هیچ میدانی از دشمن گریزان نشد و خود را در مقابل لشگریان آنان نباخت و با کسی گرم کارزار نشد، مگر آنکه او را بکشت و هرگز ضربه ای بر دشمن وارد نکرد که بخواهد دومین ضربه را نیز بر او بزند. ضربات او بس سهمناک بود.هرگز از پیش دشمنی نمی گریخت.چون به مبارزه ای فراخوانده می شد باک نمی داشت.اینها همه از امور حیرت آوری است که جز برای پسر ابو طالب فراهم نشد.و چه بسا که بتوان شجاعت وی را بیش از اینها مورد توصیف قرار داد.او خود می فرمود: «با کسی به نبرد نپرداختم مگر آنکه من و او در میدان بودیم.»یکی از موارد افتخار اعراب، ایستادگی در برابر علی (ع) در صحنه های پیکار بود.آنان و دار و دسته شان افتخار می کردند که علی (ع) با ایشان به جنگ پرداخته است.حی بن احطب سید قبیله بنی نضیر یکی از کسانی است که بر این امر بالیده و گفته است: «اینها کشتگانی شریف به دست انسانی شریفند.»خواهر عمرو بن عبدود در شعری که در رثای برادرش سروده است، به کشته شدن وی به دست علی (ع) می بالد.هنگامی که حسان در یکی از سروده هایش به قتل عمرو بن عبدود بالید، یکی از مردان قبیله بنی عامر در جواب او اشعاری گفت که برخی از ابیات آن چنین است:

1.دروغ گفتید و به خانه خدا سوگند که ما را نکشتید اما به خاطر تیغ برنده علی (ع) بر خود ببالید 2.به شمشیر پسر عبد الله یعنی احمد در جنگ و به پنجه نیرومند علی (ع) بدین حال دست یافتند، پس کوتاه کنید 3.علی است آنکه در فخر مقامی والا دارد پس بیهوده ادعا مکنید و پست و کوچک شوید (گم شوید)

مشرکان کارزار علی (ع) را مورد ستایش قرار می دادند و آن را افتخاری برای علی به شمار می آوردند و با این وجود، علت افتخار ایشان، تنها آن بود که علی کشنده آنهاست.مسافع بن جمحی در سوگ عمرو و کشته شدن او به دست امیر المؤمنین (ع) شعری سروده که یکی از ابیات آن چنین است:

علی پیروز شد و من به مانند این افتخار دست نیافته و با مردی چنین قدرتمند روبه رو نشده بودم

هبیرة بن ابی وهب در رثای عمرو و قتل او به دست علی (ع) چنین می سراید:

از تو ای علی، این دلیری که در میدان به خرج دادی در جای دیگری ندیدم و من بر نجد مقدم، همچون پیری متوقف شدم.

به چه پیروزی شگفتی دست یافتی که همین برای فخر تو بس است و تا زمانی که زنده ای از خواری و زبونی در امان می مانی.

سعید بن عاص نیز به علی (ع) بالید و گفته است: من خوشحال نیستم جز آنکه می بینم کشنده پدرم پسر عموی او یعنی علی بن ابی طالب است.

همچنین پدر علی (ع) وی را در زمانی که کودکی بیش نبود، در واقعه شعب ابو طالب، در بستر پیامبر خوابانید و آن حضرت (ع) با طیب خاطر به استقبال خطری بس بزرگ رفت.

شجاعت والای آن حضرت را همچنین می توان شب هجرت پیامبر از مکه به مدینه، ملاحظه کرد.وی بدون هیچ ترس و نگرانی خود را در معرض خطری عظیم قرار داد.در حالی که مردان مکه خانه پیامبر را به محاصره خود درآورده بودند، تا کسی را که در بستر خفته است به قتل برسانند.

شجاعت دیگر او در زمانی است که پس از هجرت پیامبر که به همراه فواطم (فاطمه بنت اسد، فاطمه دختر پیغمبر، و فاطمه دختر حمزه) آشکارا از مکه به طرف مدینه در حرکت شد و او را در این سفر به جز ابن ام ایمن و ابو واقد لیثی که آنان نیز در مقابل جماعت قریش کاری از دستشان برنمی آمد، کس دیگری همراهی نمی کرد.در این حال با هشت تن از سواران قریش برخوردند که پیشاپیش آنان جناح برده حرب بن امیه قرار گرفته بود.جناح در حالی که بر اسب سوار بود با شمشیر بر علی (ع) حمله برد، آن حضرت پیاده بود و از ضربت او جا خالی کرد و چون جناح از طرف کتف خم شده بود آن حضرت با ضربتی سنگین او را به دو نیم کرد، آن چنان که آن ضربت تا کوهه زین اسب وی رسید و آن را شکافت و باقی مشرکان با دیدن این صحنه هر یک پا به فرار گذاشتند.

در روز بدر، آن حضرت ولید بن عتبه را کشت و در کشتن عتبه و گروهی از سران مشرکان شرکت و دخالت داشت.روایت کرده اند که علی (ع) نیمی از کشتگان یا بیشتر آنان را به تنهایی به دیار عدم فرستاد و نیم دیگر را باقی مسلمانان به همراهی ملائکه مسومین به قتل رساندند.

در روز احد، آن حضرت مطابق با صحیح ترین روایات، پرچمداران مشرکان را که گفته اند هفت یا نه تن بوده اند به قتل رساند و مشرکان با به قتل رسیدن آنها از معرکه جنگ گریزان شدند.به طوری که اگر تیراندازان از فرمان پیامبر اکرم (ص) سرپیچی نمی کردند، جنگ به سود مسلمانان پایان می یافت.تمام کسانی که در این روز از لشگر مشرکان به قتل رسیدند، بیست و هشت تن بودند که هجده تن آنان را علی (ع) کشته بود و وقتی که مسلمانان، به جز اندکی از آنها، متواری شدند، علی (ع) در کنار پیامبر باقی ماند و از وجود آن حضرت (ص) محافظت کرد و هرگاه مشرکان، بر او یورش می بردند پیامبر وی را آگاه می کرد و علی (ع) آنان را پراکنده می ساخت.وی چنان از مشرکان کشت که جبرئیل از آن در شگفت شد و گفت: «ای پیامبر!این طریق یاری کردن است »و آن گاه ندا داد (شمشیری مانند ذوالفقار و مردی همچون علی (ع) نیست)

در واقعه خندق، هنگامی که عمرو بن عبدود و همراهان او پیشروی می کردند و از خندق گذشتند، علی (ع) به همراه تنی چند از مسلمانان آمدند تا شکافی را که مشرکان برای پیشروی از آن استفاده کرده بودند، مسدود کنند.هیچ کس از مسلمانان، به جز علی (ع) ، بر انجام این کار بی باک نبود.وقتی عمرو همنبردی برای خود طلبید، همه مسلمانان به هراس افتادند و در پاسخ به عمرو خاموش ماندند.گویی بر بالای سر آنان پرنده مرگ به پرواز درآمده بود.عمرو با دیدن این وضع شروع به توبیخ و سرزنش آنان کرد.پیامبر خطاب به مسلمانان فرمود: چه کسی به نبرد با عمرو خواهد رفت؟و هر کس با عمرو به نبرد پردازد، خداوند ورود به بهشت را برای او تضمین می کند.کسی برنخاست جز علی (ع) و گفت: ای پیامبر (ص) من با عمرو نبرد خواهم آزمود.اما پیامبر به او فرمود: بنشین!او عمرو است.پیامبر سه مرتبه دیگر همنبردی برای عمرو درخواست کرد و بار سوم به علی گفت: «اگر چه او عمرو است اما تو می توانی به جنگ او بروی.»علی (ع) در جنگ با عمرو بر او دست یافت و او را کشت.با کشته شدن عمرو کسانی که همراه وی از خندق گذر کرده بودند متواری شدند.علی (ع) به تعقیب آنان پرداخت و بعضی از آنها را به دیار عدم رهسپار کرد و با این کار خود هیبت مشرکان را در هم کوبید و«خداوند کافران را با همان خشم و غضبی که به مؤمنان داشتند، بدون آنکه به غنیمتی دست یابند، بازگرداند و خدا خود جنگ را (به واسطه وجود علی (ع) ) از مؤمنان کفایت فرمود». (1)

در جنگ خیبر علی (ع) به درد چشم گرفتار آمد، به گونه ای که نه صحرا را می دید و نه کوه را.از این روی پیامبر دو تن از مهاجران را به جنگ دشمنان فرستاد، اما آنان شکست خورده و بازگشتند.یکی از آن دو به دوستانش دشنام می داد و آنان نیز او را دشنام می دادند و دیگری دوستان خود را سرزنش می کرد و آنان او را سرزنش می کردند.آن گاه پیامبر فرمود: فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که دوستدار خدا و رسول اوست و خدا و رسول نیز دوستدار اویند.او حمله برنده ای است که از میدان نمی گریزد و از معرکه بازنمی گردد، مگر آنکه خداوند بر او گشایشی قرار دهد.سپس علی (ع) را فراخواند و در چشم او از آب دهان خود ریخت و بهبود یافت.چون فردا شد پیامبر پرچم را به علی (ع) سپرد.مرحب (از مردان نیرومند یهودیان خیبر) در حالی که بر سر کلاهخودی گذارده بود و بر تن زرهی داشت، با علی رو به رو شد.علی (ع) با ضربت شمشیری آن کلاهخود را همچون تخم مرغی درهم شکست و زره و سر او را پاره کرد تا آنکه شمشیر به فلک او رسید و همه لشگریان صدای این ضربه را شنیدند.آن حضرت در این جنگ در قلعه خیبر را که بیست مرد از آن محافظت می کردند، از جای کند.و آن را همچون پلی بر روی خندق قرار داد.چون مسلمانان از کار جنگ بازمی گشتند افراد زورمند این در را اندکی جابه جا کردند و هفتاد تن آمدند تا آن در را به حالت اول بازگردانند اما نتوانستند و آن گاه می بینیم که علی (ع) دری را که هفتاد نفر نتوانستند بلند کنند به عنوان سپری برای خود می گیرد.به راستی در جهان کدام مرد شجاعی است که تا این حد به شجاعت و دلیری رسیده باشد؟

در جنگ حنین علی (ع) در کنار پیامبر قرار گرفت.و این در حالی بود که همه مسلمانان از کنار او متواری و پراکنده شده بودند.به جز ده تن که نه تن از آنان از قبیله بنی هاشم بودند.علی و عباس و پسر عباس در بین این نه تن قرار داشتند.در این جنگ علی (ع) ابو حرول و چهل تن دیگر از آنان را به دیار عدم روانه کرد.و با فرار مشرکان، و به لطف ثبات قدم علی و آن عده قلیل، مسلمان دوباره بازگشتند.مسلمین با دیدن پایمردیهای علی (ع) ، استقامت کردند، چرا که از آنان، شجاعتی همچون دلاوری که علی به خرج می داد، دیده نمی شد.امیر المؤمنین (ع) در تمام پیشامدها و جنگها از مقامی شامخ برخوردار بود.

در جنگهای جمل و صفین و نهروان، آن حضرت شخصا شرکت داشت و پهلوانان نامدار را از میان برداشت و با مردان زورمند آنان به جنگ پرداخت.

در جنگ جمل هر دو لشگر روبه روی هم ایستادند و نیزه های آنها در قلب یکدیگر می نشست. هر سپاهی که آهنگ رفتن به سوی شتر عایشه را می کرد، کشته می شد.از صدای بر هم خوردن شمشیرها صدایی همچون صدایی پتک به گوش می رسید.چون جنگ به اوج خود رسید، آن حضرت به تنهایی به طرف شتر، که با پارچه ای سبز پوشانده شده بود و مهاجرین و انصار گردش را گرفته و اطراف آن فرزندانش بودند، یورش برد.آن گاه بر آنان تاخت و بر قلب لشگریان جمل زد و با آنان در کار نبرد شد، سپس بازگشت و شمشیرش را که خم شده بود با زانویش راست کرد.یاران و پسرانش گفتند: ما به تو کمک خواهیم کرد.اما علی هیچ پاسخی به آنان نداد و حتی نگاهی به ایشان نکرد و آن گاه دوباره چون شیری ژیان، خروشید و برای بار دوم به تنهایی به خیل دشمن زد.مردان جنگی دشمن از ترس رویارویی با علی (ع) می گریختند و از چپ و راست او عقب می نشستند، تا آنکه زمین از خون کشتگان، رنگین شد.آن حضرت دوباره به میان یاران خود بازگشت و شمشیرش را که خم شده بود، راست کرد و به پسرش محمد بن حنفیه فرمود: ای پسر حنفیه!در میدان نبرد چنین باید جنگ کرد.کسانی که در اطراف آنان بودند خطاب به امیر المؤمنین عرض کردند ای امیر المؤمنین!چه کس خواهد توانست کاری را که تو می کنی، انجام دهد؟

یوم الهریر یکی از فرازهای حساس جنگ صفین است.بعض روایان گفته اند: «به خدایی که محمد را برانگیخت سوگند که ما رئیس هیچ گروهی را، از زمانی که خداوند آسمانها و زمین را آفریده است، ندیده ایم که یک روز بتواند مانند علی (ع) عمل کند.او، بنا بر آنچه حسابگران شمرده اند بیش از پانصد تن از نام آوران عرب را کشت، وی با شمشیری کج و ناراست به سوی سپاه دشمن خارج می شد و می گفت «از خداوند و از شما پوزش می طلبم ».ما او را در میان می گرفتیم و از وی مراقبت می کردیم ولی او به ناگاه از دست ما به در می شد و بر قلب لشگریان دشمن، تاخت می آورد.به خدا سوگند ما هیچ شیری را قوی تر و نزدیک تر از او به دشمن ندیدیم.

پی نوشت:

1- مضمونی است از آیه 25 سوره احزاب.

  • حسین توکلی

امیرالمؤمنین علیه السلام هنگام ضربت خوردن، فرمود:«فُزتُ وَ رَبِّ الکعبه». وقتی هم که پا به دنیا نهاد، در کعبه متولد شد. پیشینه کعبه، شش تا هفت هزار سال است. حضرت آدم علیه السلام، کعبه را بنا نهاد و ابراهیم خلیل علیه السلام، آن را تجدید بنا کرد.

از اول آفرینش آدم تا به امروز، کعبه تنها یک مولود داشته و آن هم علی بن ابی طالب علیه السلام است. سران مکه دیدند که فاطمه بنت اسد مقابل کعبه ایستاد و دعاهایی خواند؛ کعبه از طرف پشت درب کنونی شکافته شد و وی وارد کعبه گردید. آنها هر کاری کردند، در کعبه باز نشد. همه شگفت زده و متحیر بودند؛ تا این که سه روز بعد، دیدند همان جایی که کعبه شکافته شده بود، دوباره باز شد و فاطمه بنت اسد از آن جا بیرون آمد و در آغوش پرمهر او، مولودی مانند پاره ماه بود. مریم با آن عظمت، وقتی می خواست عیسی مسیح را به دنیا آورد، در بیت المقدس بود که خطاب آمد: مریم! این جا عبادتگاه است؛ زایشگاه نیست؛ پس به طرف درختی خشک هدایت شد و او در آن جا حضرت عیسی را به دنیا آورد. مقام و منزلت مسجدالاقصی، قابل مقایسه با مقام کعبه نیست؛ ولی مریم - مادر پیامبر اولوالعزم - را از کنار بیت المقدس می رانند و مادر امیرالمؤمنین علیه السلام را به داخل کعبه می خوانند.

کار خداوند متعال، بی حکمت نیست. چرا او برای کعبه اش مولود و چرا یک مولود انتخاب کرده است؟

از آدم تا خاتم - این همه اولیاءاللَّه - هیچ کدام در کعبه به دنیا نیامدند. خداوند متعال چه چیزی می خواست بفهماند؟ سرّ این که کعبه تنها یک مولود دارد، چیست؟

به نظر می رسد بین امام علی و کعبه، شباهت هایی هست و به همین جهت، وقتی شمشیر بر فرق مبارک او وارد شد، به جای خیلی از سخنان، فرمود: «فُزتُ وَ رَبِّ الکعبه».

شباهت هایی که می توان در این باره بیان کرد، عبارتند از:

1- کعبه، «محور توجه» همه عالم اسلام و مسلمین است و خداوند نیز خواسته تا یک نفر در میان بشر، محور توجه مسلمانان باشد. امام علی علیه السلام، قبله ناطق و زنده است و خداوند خواسته تا اگر نماز به طرف کعبه خوانده می شود، قبله ناطقمان نیز علی علیه السلام باشد. جوان اگر می خواهد نمازش را اصلاح کند، شجاعت یاد بگیرد، تواضع داشته باشد، آداب اسلامی و بندگی یاد بگیرد و...، قبله هدایت و محور توجّه او، باید امیرالمؤمنین علیه السلام باشد. هر کس به این قبله ناطق توجه نکند، در خسران بزرگی است.

2- رو به کعبه نماز خواندن، شرط صحت نماز است. نماز، ستون دین است و این ستون، بدون کعبه، بی بنیان و باطل است و نماز، بی ولایت تنها مولود کعبه نیز باطل است. اگر کسی نماز بخواند و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را نداشته باشد، نمازش مورد قبول خداوند سبحان نیست.

حاج علی بغدادی درباره تشرّف خود به محضر نورانی امام عصر(عج) می گوید: خدمت آقا رسیدم و گفتم: آقا! در روایات، حدیثی داریم که فهم آن سخت است؛ اگر کسی تمام روزهای زندگی اش را روزه بگیرد و شب ها تا به صبح بین رکن و مقام (حجرالاسود و مقام ابراهیم) نماز بگذارد و تمام اموالش را در تمام عمر صدقه بدهد، اما ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را نداشته باشد، از اهل دوزخ است؛ آیا این روایت درست است؟ حضرت سه بار فرمود: «درست است؛ اگر کسی ولایت علی بن ابی طالب را نداشته باشد». نمازهای بین رکن و مقام، بالاتر از قرآن نیست؛ «وَ لا یزیدُ الظالِمینَ اِلّا خَسارا»

3-  طواف واجب، نیاز به «طهارت» دارد؛ یعنی باید بدن و لباس، پاک و شخص، غسل و وضو داشته باشد. طواف تنها مولود کعبه هم نیاز به «طهارت نفس» دارد. با گناه، نمی توان ادعای تشیع کرد. با بدکاری و دوری از خدا، نمی توان دور امام علی گشت و ادعای ولایت نمود. جوانانی که روز سیزده رجب برای علی بن ابی طالب علیه السلام جشن می گیرند یا شب 21 ماه رمضان برای او سیاه می پوشند و به عشق امام علی دلشان می تپد، بدانند که او می فرماید: «مَن اَحَبَّنا فالیعمل بِعَمَلِنا؛ هر کس ما را دوست دارد، باید مانند ما عمل کند». عمل آنان، تقوا و بندگی است. طواف گرد کعبه، نیاز به طهارت دارد و طواف گرد علی - تنها مولود کعبه - نیز نیاز به تهذیب نفس دارد. در احادیث اهل بیت صلی الله وعلیه وآله وسلم آمده است: ای کسانی که به گرد ما می چرخید و ادعای تشیع دارید، ای پروانه های گرد شمع ولایت! زینت ما باشید؛ نه این که اهل گناه و مایه ناراحتی و عیب ما گردید.

در جوانی پاک بودن، شیوه پیامبران و اولیای الهی است. باید کاری کنیم که در شب اول قبر - که امیرالمؤمنین علیه السلام می آید - رو سفید باشیم و بگوییم علی جان! میل به گناه داشتم؛ ولی شب سیزده رجب گفتم: به خاطر علی، نه. علی جان! وضعیت جامعه خراب و آلوده بود؛ ولی با سختی، خودمان را حفظ کردیم و از تو کمک خواستیم. قرآن می فرماید: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا»؛ اگر جهاد کنید و دنبال طهارت باشید، مزدتان را داده، راه را به شما نشان خواهیم داد و نمی گذاریم بی راهه بروید.

4-  طوافِ بی نماز نداریم؛ هر طوافی، هفت دور چرخیدن به دور کعبه و دو رکعت نماز خواندن است. ادعای تشیع و محبّت علی علیه السلام، بدون نماز، باطل است.

آن حضرت، مولود کعبه است؛ همان گونه که کعبه، طواف دارد و طواف هم نماز می خواهد، طواف گرد وجود علی علیه السلام نیز نماز می طلبد.

5- طواف باید با یقین باشد؛ شک در طواف، آن را باطل می کند؛ شک در ولایت نیز مبطل ولایت است و همان گونه که طواف گرد کعبه، باید با یقین باشد، طواف گرد وجود تنها مولود کعبه نیز باید با یقین باشد؛ حتی باید شک ها را به وسیله ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام تبدیل به یقین کنیم؛ «عَلی مَعَ الحَق وَ الحَقُّ مَعَ عَلی یدورُ مَعَهُ حَیث ما دار». حضرت علی علیه السلام با حق است. این، چیز مهمی نیست؛ خیلی ها با حقند؛ اما «الحَقُّ مَعَ عَلی»، مهم است. هر کجا که حق را شناختیم، باید ببینیم علی کجاست؛ حق نیز آنجاست؛ «یدور مَعَهُ حیث مادار؛ حق می گردد؛ هر کجا علی بن ابی طالب می گردد».

در جنگ جمل، عده ای گفتند: ما طرف کدام سپاه برویم؟ یک طرف، سپاه ام المؤمنین، عایشه است که در آن جا، طلحه و زبیر هستند؛ زبیر سلف الاسلام و طلحة الخیر. اینها در زمان پیغمبر، شخصیت های مهمی بودند. آن طرف هم علی بن ابی طالب علیه السلام است؛ کدام طرف برویم؟ این عده گفتند: اینها سه نفرند و علی تنهاست؛ پس به طرف این سه تن می رویم. برخی هم گفتند: فضایل علی، روشن است و روایاتی که پیغمبرصلی الله وعلیه وآله در شأن علی علیه السلام گفته، متواتر است و از طرفی، آن سه تن نیز از بزرگان اسلام هستند؛ از این رو، ما در هیچ سپاهی شرکت نمی کنیم! این، اسمش ولایت نیست؛ بلکه باید باورمان شده باشد که «الحَقُ مَعَ عَلی»، یعنی هر کجا علی بود، حق آن جاست.

جوانان! هر کجای تاریخ که شک و شبهه داشتید، بروید و ببینید علی ابن ابی طالب علیه السلام کجا بود و مدافع کدام طرز تفکر و حرکت تاریخی بوده است؛ حق آن جاست. بنابراین، همان گونه که طواف باید با یقین باشد، ولایت نیز باید با یقین باشد. هنر آن است که در آمیختگی حق و باطل، حق را تشخیص دهید. اما آن جا که روشن است، هنری نیست. با یقین، در کنار امام علی علیه السلام باشید و بگویید: خدایا! بهشت بدون علی را نمی خواهم؛ آن بهشت، جهنم است و نه بهشت.

به امام صادق علیه السلام گفتند: ای فرزند رسول خدا! مگر سلمان چه کرده بود که گفته شد: «سَلمانُ مِنّا اَهلَ البَیت»؟ امام فرمود: ولایت سلمان، ولایتش یقینی و پیرو واقعی حضرت علی علیه السلام بود. او هیچ عملی را انجام نمی داد؛ مگر این که می دانست مولایش امیرالمؤمنین علیه السلام به آن راضی است و حتی در راه رفتن نیز قدم هایش را جای قدم آن حضرت می گذاشت؛ چه برسد به عملش؛ پس ولایت سلمان، یقینی بود که سلمان را «سَلمانُ مِنّا اَهلَ البَیت» کرد.

6- در طواف، باید داخل کعبه و جلوتر از آن حرکت نکنیم و داخل حجر اسماعیل نشویم؛ زیرا آن جا حالت حیاط خانه خدا را دارد و طواف در این قسمت، باطل است. امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر - که به چند قدمی خیمه معاویه رسیده بود - فرمود: برگرد. مالک گفت: چشم. به مالک گفتند: چرا دست نگه داشتی؟ گفت: من برای کشتن معاویه نیامده ام؛ برای اطاعت از امیرالمؤمنین آمده ام. ملاک عمل، کشتن معاویه و عمروعاص نیست؛ بلکه ملاک، اطاعت امر امام است. بنابراین همان طور که اگر کسی در طواف، داخل کعبه شود و جلوتر از کعبه باشد، طوافش باطل است، در هر عملی نیز اگر از امام جلوتر حرکت کنیم، عمل باطل است.

6- کعبه را یکتاپرستان بنا کردند؛ از آدم تا ابراهیم، تمامی اجداد «مولود کعبه»، موحد بودند. در شجره طیبه پیغمبرصلی الله وعلیه وآله و علی علیه السلام، در طول تاریخ، هیچ کس بت پرست نبوده است.

7- ابراهیم علیه السلام، تعمیرکننده کعبه، اسماعیلش را به قربانگاه برد و تنها مولود کعبه، علی بن ابی طالب نیز حسینش را به قربانگاه فرستاد. با این فرق که ابراهیم علیه السلام با آن عظمت گفت: خدایا! اسماعیل را سر می برم؛ اما ای کاش از این امتحان می گذشتی! به همین خاطر، سرزمین منا را منا (آرزو) می گویند؛ یعنی سرزمین آرزوی ابراهیم علیه السلام. ابراهیم علیه السلام گفت: خدایا گر چه سخت است، ولی انجام می دهم؛ اما اگر اسماعیل زیرِ دستم پرپر زد و نتوانستم تحمل کنم چه کنم؟ خطاب آمد: «یا ابراهیم قد صدقت الرؤیا»؛ از تو پذیرفتم و همین مقدار بس است. «و فدیناه بذبح عظیم؛ ما ذبح اسماعیلت را با ذبح بزرگی عوض کردیم». تو، ثوابت را بردی. ما در عالم، چنین بساطی را می خواهیم. حال که برای تو سخت است، برای امّت خاتم الانبیاء، پسر علی بن ابی طالب علیه السلام را در کربلا و عاشورا نگه می داریم. خداوند می خواهد یک سفره خونین هدایت در این عالم باشد. امام حسین علیه السلام پذیرفت و گفت: «همان را می خواهم که خداوند می خواهد؛ نه فقط خودم، بلکه طفل شیرخوارم و علی اکبرم را هم در این راه خونین می برم»

8-نظر به کعبه، عبادت است؛ نظر به امام علی علیه السلام هم عبادت است. پیغمبرصلی الله وعلیه وآله فرمود: «النّظر الی وَجه عَلی بن ابی طالب عباده». اگر به علی نگاه کنید، برایتان ثواب نوشته می شود. یکی از مستحبات مسجدالحرام، نگاه به کعبه است و یکی از مستحبات دینی نیز نگاه به علی بوده است.

9- احترام کعبه، واجب و بی احترامی به آن، بی احترامی به خداوند است؛ پیغمبرصلی الله وعلیه وآله فرمود: «بی احترامی به علی بی احترامی به من و بی احترامی به خداست»؛ «مَن اَحَب علیاً فَقد اَحَبَّنی وَ مَن ابغَض عَلیا ابغضنی» و نیز فرمود: «مَن اذَی عَلیا فَقد اذانی و من اذانی فقد اذی اللَّه».

10- کعبه چهار رکن دارد؛ «حجرالاسود، یمانی، عراقی و شامی»؛ امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمود: من چهار رکن دارم؛ «فاطمه، حسن، حسین و زینب»

11- یکی از رکن های کعبه، فضیلتش از همه بیشتر است. طواف از حجرالاسود، شروع و به آن نیز ختم می شود. پر فضیلت ترین رکن علی بن ابی طالب علیه السلام نیز فاطمه علیهاالسلام است. محور شناخت اهل بیت و حتی محور شناخت خود پیغمبرصلی الله وعلیه وآله، فاطمه علیهاالسلام است. در حدیث کساء آمده است. که وقتی جبرئیل پرسید: خدایا! چه کسانی زیر کساء هستند، خطاب آمد: «هم فاطِمَهُ وَ اَبوُها وَ بَعلُها و بَنوها؛ آنان فاطمه، پدر فاطمه، شوهر فاطمه و حسن و حسین فاطمه هستند». محور اهل بیت و رکن اصلی، حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیهماالسلام هستند.

 

  • حسین توکلی

این که می گویند علی علیه السلام قرآن ناطق است یعنی چه؟

بر اساس روایات فراوانی که ذکر شده است حضرت علی(ع) و همچنین فرزندان او لسان و کتاب ناطق الهی و قرآن ناطق هستند.

ابوبصیر گوید: درباره آیه «هَذَا کِتابُنا ینطقُ عَلَیکُم بالحق» از امام صادق(ع) پرسش کردم، ایشان فرمودند: «قرآن سخن نمی گوید: لیکن محمد و اهل بیت او - علیهم السلام - ناطق به کتاب - یعنی قرآن - می باشند.[1] امام صادق(ع) در حدیثی دیگر فرمود: «امیر المؤمنین(ع) می فرماید: من علم خداوند و زبان گویای خداوند هستم.[2] همچنین تعبیرهای «لِسانُهُ النّاطِقُ»، ما زبان ناطق خداوند هستیم ،[3] «أنَا الکِتابُ النّاطِقُ»[4, «النّاطِقُ بِالقُرآنِ»[5] «النّاطِقُ عَنِ القُرانِ»[6] و نظایر آن که درباره امام علی(ع) و دیگر پیشوایان معصوم(ع) در روایات آمده است، می فهماند که آنان مفسر واقعی قرآن، مظهر علم الهی و عالم به کلیه علوم مربوط به قرآنند چنان که به مناسبت های مختلف روایات گوناگونی درباره تفسیر، تأویل و غیر آن اظهار فرموده اند. از این روست که شیعیان به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) قرآن ناطق می گویند و اطلاق این گونه تعبیر بر آن بزرگواران صحیح می باشند.

در روایات اهل سنت نیز آمده است که: «مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتابِ»[7] کسی که علم کتاب «و آگاهی بر قرآن» نزد اوست) علی بن ابی طالب است که به تفسیر، تأویل، ناسخ، منسوخ، حلال و حرام قرآن عالم بود.[8] از آن حضرت نیز نقل شده است که فرمود: «فَوَالذی نفسی بِیَدهِ ما نَزَلت آیة الّا وَ أَنَا أَعلَمُ بِها أَینَ نَزَلَتَ وَ فیمَن نَزَلَت»[9] قسم به کسی که جانم به دست اوست هیچ آیه ای نازل نشده است، مگر این که من می دانم کجا نازل شده و درباره چه کسی نازل شده است.

آن حضرت در حدیث دیگری می فرماید: «پیامبر به من هزار باب علم آموخت، که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده می شد، تا این که به علم گذشته و آینده تا روز قیامت آگاه شدم».[10] همچنین در روایت آمده است: «حضرت علی(ع) شب تا صبح برای ابن عباس تفسیر باء بسم اللَّه را می گفت و فرمود: «لو شئت لاوقرت من تفسیر الفاتحه سبعین بعیرا»[11] اگر بخواهی از تفسیر فاتحه هفتاد شتر بار می کنم و در جای دیگر فرمود: «أَنَا تَرجُمان وَحیِ اللَّهِ»[12] من ترجمان وحی الهی می باشم.

رسول خدا نیز درباره آن حضرت می فرماید: «أَنتَ بابُ عِلمی وَ الإِیمانُ مِخالِط لَحمَکَ وَ دَمَکَ کَما خالَطَ لَحمی وَ دَمی»[13] تو علم منی و ایمان با گوشت و خون تو درآمیخته، همان سان که با گوشت و خون من در آمیخته است. بنابراین کسی که این گونه به کتاب خدا آگاه باشد و قرآن و ایمان با تمام وجود او آمیخته باشد، قولًا و عملًا چیزی جز قرآن از او صادر نخواهد شد و اطلاق قرآن ناطق بر او بدین لحاظ می باشد.

 


[1]. ( بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 23، ص 197- 198، ح 29، مؤسسه الوفا، بیروت ؛ تأویل الایات الظاهره، سیدشریف‏الدین استرآبادی، ص 559- 560، انتشارات جامعه مدرسین، قم)

 

[2]. (التوحید، شیخ صدوق، ص 164، انتشارات جامعه المدرسین؛ بحارالانوار، ج 24، ص 198، ح 25، مؤسسه الوفا، بیروت)

[3]. ( الکافی، کلینی، ج 1، ص 144، ح 1، دارالکتب الاسلامیه ؛ التوحید، شیخ صدوق، ص 152، ح 9، انتشارات جامعه مدرسین، قم)

[4]. ( بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 39، ح 5، ص 272، مؤسسه الوفاء، بیروت) «أنا کلام اللَّه النّاطق»( همان، ج 79، ص 199)

[5]. ( عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 54، ح 20، انتشارات جهان)

[6]. ( همان، ج 2، ص 121، ح 1)

[7]. ( سوره رعد، آیه 43.

[8]. ( ینابیع المودّه، القندوزی، ج 1، ص 308، ح 11، دارالاسوه ؛شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانی، ج 1، ص 405، ح 427، نشر مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه)

[9]. ( شواهد التنزیل، همان، ج 1، ص 40- 42، ح 35)

[10]. ( ینابیع الموده، ج 1، ص 231، ح 70)

[11]. ( ینابیع الموده، همان، ج 3، ص 209، باب 69)

[12]. ( احقاق الحق، التستری، ج 4، ص 332، دارالکتاب الاسلامی، بیروت ؛ به نقل از المناقب المرتضویه، محمدصالح الحنف الترمذی، ص 135، طبع بمبئی)

[13]. ( ینابیع الموده، ج 1، ص 392، ح 4)

  • حسین توکلی


تاریخ تولّد: سیزدهم ماه رجب، روز جمعه، سی سال پس از تولّد رسول خدا صلی الله علیه و آله و عام الفیل، در حدود سال 600 میلادی، بیست سال قبل از هجرت.

محلّ تولد: شهر مکه، در اندرون خانه خدا، یعنی کعبه.

پدر: ابوطالب، عمو و بزرگ ترین حامی رسول اللّه صلی الله علیه و آله

مادر: فاطمه بنت اسد، دخترِ عموی پدرِ رسول اللّه صلی الله علیه و آله.

نام ها: علی، حیدر.

کنیه ها: ابوالحسن، ابوتراب، ابوالائمّه، ابوالایتام.

لقب ها و شهرت ها: اسداللّه ، یداللّه ، سیف اللّه ، باب اللّه ، ولی الله ، وصی رسول اللّه ، عین اللّه ، انسان کامل، عادل، حجّة اللّه ، اوّل المسلمین، یعسوب الدّین، امام المتّقین، اخ الرسول، حیدر کرّار، صاحبِ ذوالفقار، امام الابرار، مولی، مولی المتّقین، امام العادلین، المخلصُ للّه ، امیرالمؤمنین و ده ها لقب و شهرت دیگر.













چشمه سار فضائل

امیرالمؤمنین على علیه السلام به شهادت تاریخ واعتراف دوست و دشمن در کمالات انسانى نقیصه‏اى نداشته و در فضائل اسلامى نمونه کاملى از تربیت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بود.

بحث‏هایى که در اطراف شخصیت او شده و کتاب‏هایى که در این باره شیعه و سنى و سایر مطلعین و کنجکاوان نوشته‏اند، درباره هیچ‏یک از شخصیت‏هاى تاریخ اتفاق نیفتاده است.

على علیه السلام در علم ودانش داناترین یاران پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سایراهل اسلام بود و نخستین کسى است در اسلام که در بیانات علمى خود، در استدلال آزاد و برهان را باز کرد و در معارف الهیه بحث فلسفى نمود و در باطن قرآن سخن گفت و براى نگهدارى لفظش دستور زبان عربى را وضع فرمود و تواناترین عرب بود.

على علیه السلام در شجاعت ضرب المثل بود در آن ‏همه جنگ‏ها که در زمان پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و پس از آن شرکت کرد، هرگز ترس و اضطراب از خود نشان نداد و با این‏که بارها و ضمن حوادثى مانند جنگ احد و جنگ حنین و جنگ خیبر و جنگ خندق، یاران پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و لشکریان اسلام لرزیدند و یا پراکنده شده فرار نمودند، وى هرگز پشت به دشمن نکرد و هرگز نشد که کسى از ابطال و مردان جنگى با وى درآویزد و جان به سلامت برد و در عین حال با کمال توانایى ناتوانى را نمی کشت و فرارى را دنبال نمی کرد و شبیخون نمی زد و آب بر روى دشمن نمی بست.


سیره های نورانی

على علیه السلام در تقواى دینى و عبادت حق یگانه بود، پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در پاسخ کسانى‏ که نزد وى از تندى على علیه السلام گله مى‏کردند می فرماید: «على را سرزنش نکنید، زیرا وى شیفته خداست».

ابودردا صحابى، جسد آن حضرت را در یکى از نخلستان‏هاى مدینه دید که مانند چوب خشک افتاده است براى اطلاع به خانه آن حضرت آمد و به همسر گرامى وى که دختر پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بود، درگذشت همسرش را تسلیت گفت، دختر پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: پسر عم من نمرده است بلکه در عبادت از خوف خدا غش نموده است و این‏حال براى وى بسیار اتفاق می افتاد.

على علیه السلام در مهربانى به زیر دستان و دل سوزى به بینوایان و بیچارگان و کرم و سخا به فقرا و مستمندان قصص و حکایات بسیار دارد. آن حضرت هر چه را به دستش می رسید در راه خدا به مستمندان و بیچارگان می داد و خود با سخت‏ترین و ساده‏ترین وضعى زندگى می کرد. آن حضرت کشاورزى را دوست می داشت و غالباً به استخراج قنوات و درخت کارى و آباد کردن زمین‏هاى بایر می ‏پرداخت ولى از این راه هر ملکى را که آباد می کرد و یا هر قناتى را که بیرون می ‏آورد وقف فقرا می ‏فرمود و اوقاف آن حضرت که به صدقات على معروف بود در اواخر عهد وى عواید سالیانه قابل توجهى (بیست و چهار هزار دینار طلا) داشت‏.






تصویرهایی کوتاه از زندگی امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام به سمت کوفه حرکت می کرد که با یک کافر ذمی همراه شد. آن مرد به امام علی علیه السلام عرض کرد به کجا می روی؟ حضرت علیه السلام فرمود: به کوفه می روم. وقتی بر سر دو راهی رسیدند و خواستند از یکدیگر جدا شوند امام علیه السلام از مسیر خود خارج شد و در مسیر او حرکت کرد. مرد ذمی گفت: مگر به کوفه نمی روی؟

امام علیه السلام: بله به کوفه می روم. مرد ذمی: چرا راه کوفه را رها کردی؟ امام علیه السلام: این کمال حسن همراهی است که مرد رفیق راهش را در هنگام جدائی چند قدمی بدرقه کند و این دستوری است که پیامبر صلی اللّه علیه و آله به ما داده است. مرد ذمی: پیامبر شما چنین دستوری داده است؟

امام علیه السلام: آری. مرد ذمی: پس هر کس از او پیروی کرده است بخاطر همین رفتارهای بزرگوارانه بوده است و من تو را گواه می گیرم که پیرو دین تو باشم. آنگاه همراه امام علیه السلام به کوفه رفت و چون او را شناخت اسلام آورد.


زره









غروب خورشید عدالت

جنگ نهروان ضربت سختی بر خوارج وارد کرد که دیگر نتوانستند آن طور که انتظار می رفت جایی برای خود در عالم اسلام باز کنند. مبارزه علی با آنها بهترین سندی بود برای خلفای بعدی که جهاد با اینها را مشروع و لازم جلوه دهند. اما باقیمانده خوارج دست از فعالیت برنداشتند:

سه نفر از اینان، در مکه، دور هم جمع شدند و به خیال خود به بررسی اوضاع عالم اسلام پرداختند، چنین نتیجه گرفتند که تمام بدبختیها و بیچارگیهای عالم اسلام زیر سر سه نفر است: علی، معاویه و عمرو بن العاص.

علی همان کسی بود که اینها ابتدا سرباز او بودند. معاویه و عمرو بن العاص هم همانهایی بودند که حیله سیاسی و خدعه نظامیشان موجب تشکیل چنین فرقه خطرناک و بی باکی شده بود.

این سه نفر - که یکی عبد الرحمن بن ملجم بود و دیگری برک بن عبد الله نام داشت و سومی عمرو بن بکر تمیمی - در کعبه با هم پیمان بستند و هم قسم شدند که آن سه نفر را که در راس مسلمین قرار دارند در یک شب یعنی در شب نوزدهم رمضان (یا هفدهم رمضان) بکشند. عبد الرحمن نامزد قتل علی و برک مامور قتل معاویه و عمرو بن بکر متعهد کشتن عمرو بن العاص شد. با این پیمان و تصمیم از یکدیگر جدا شدند و هر کدام به طرف حوزه مأموریت خود حرکت کردند.




کابین خون



مثلث شوم





آخرین توصیه ها



آخرین حرف ها به آخرین نفرات



شهادت امام علی (ع)






مرثیه آفتاب

کمر بند عزمت را برای مرگ محکم کن

که مرگ به دیدار تو خواهد آمد

و مرگ پریشانت نکند

آن هنگام که به حضورت خواهد رسید

... و این سرود، ترنّم سحرگاه تو بود؛ سحرگاه شبی که تنها با سه لقمه، افطار کردی و فرمودی: «دوست دارم گرسنه به دیدار خدا بروم»

حکایت غریبی است... غم های جهان به پیشواز دلم آمده اند. طوفانی در راه است. بوی یتیمی در مشام جهان پیچیده است و آسمان، گرفته و غمگین است.

حکایت غریبی است؟ حکایت مسجد، سحر، سجده و سجاده.

و غریب تر، قصّه مظلومی است که صبورانه زیست و در آخرین سجده، سرود رهایی سر داد، سرود «فُزتُ وَ رَبِّ الْکعبِه»

آن شب، شبِ قدر را سحر کرد علی

با شوق وصال، ترک سر کرد علی

با زمزمه «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکعبه»

از خاک به افلاک سفر کرد علی










جرعه هایی از زلال سخن مولا

کتابهایی که سخنان آن حضرت را گرد آورده اند:

1- نهج البلاغه که توسط شریف رضی جمع آوری شده و تا کنون چندین بار به چاپ رسیده است.

2- مافات نهج البلاغه من کلامه (سخنان آن حضرت که در نهج البلاغه نیامده است) جمع آوری شده توسط فاضل معاصر شیخ هادی بن شیخ عباس بن شیخ جعفر فقیه نجفی (این کتاب به چاپ رسیده است).

3- مائة کلمه جمع آوری شده توسط جاحظ (مطبوع).

4- غرر الحکم و درر الکلم گردآوری شده توسط عبد الواحد بن محمد بن عبد الواحد آمدی تمیمی.وی این سخنان را از کلمات کوتاه آن حضرت جمع آوری کرده و با نهج البلاغه نزدیک است.انگیزه آمدی در تالیف این کتاب، کاری بود که جاحظ در تالیف مائة الکلمه به انجام رسانده بود.




بر آستان جانان

صفوان جمّال مى‌گوید: با امام صادق (ع) به کوفه رسیدیم؛ امام فرمود: این‌جا حرم جدم امیرالمؤمنین (ع) است. سپس به سوى آن حرکت کرد و به من فرمود: قدم‌هایت را کوتاه بردار و سرت را پایین بیانداز؛ زیرا براى هر قدمى، براى تو صدهزار حسنه نوشته مى‌شود و صدهزار کار بد از تو پاک مى‌گردد و صدهزار درجه بالا برده مى‌شود و صدهزار خواسته‌ات برآورده مى‌شود و پاداش هر صدیق و شهید براى تو ثبت مى‌گردد.

در حدیث دیگرى، امام صادق (ع) مى‌فرماید:

«من زار امیرالمؤمنین ماشیاً، کتب الله له بکلّ خطوة حجّة و عمرة، فإن رَجَع ماشیاً کتب الله له بکل خطوة حجّتین و عمرتین»

کسى که امیرمؤمنان (ع) را با پاى پیاده زیارت کند، خداوند براى هر قدمى یک حج و یک عمره بنویسد؛ پس اگر با پاى پیاده هم بازگردد، براى هر قدمى دو حج و دو عمره خواهد نوشت.

سپس به راوى فرمود: این حدیث را با آب طلا بنویس.

در روایت دیگرى از امام ششم آمده است که فرمود: هر کس جدم را در حالى که عارف به حق اوست زیارت کند، خداوند براى هر قدمش یک حج مقبول و یک عمره نیکو مى‌نویسد، و به خدا قسم قدمى که در زیارت حضرت امیر (ع) غبارآلود شود، سواره باشد یا پیاده، آتش جهنم را نصیب آن قدم نمى‌کند.









منبع مطالب : پایگاه اطلاع رسانی حوزه



  • حسین توکلی

از نظر روان شناسان، شخصیت هر فردی متشکل از سه عامل مهم است که هر یک در انعقاد و تکون شخصیت تأثیر بسزایی دارد و گویی روحیات و صفات و طرز تفکر انسان همچون مثلثی است که از پیوستن این سه ضلع به یکدیگر پدید می آید. این سه عامل عبارتند از:

1. وراثت

2. آموزش و پرورش

3. محیط زندگی

صفات خوب و بد آدمی و روحیات عالی و پست او به وسیله این سه عامل پی ریزی می شود و رشد و نمو می کند.

درباره عامل وراثت سخن کوتاه این که: فرزندان ما نه تنها صفات ظاهری را، مانند شکل و قیافه، از ما به ارث می برند، بلکه روحیات و صفات باطنی پدر و مادر نیز از طریق وراثت به آنان منتقل می شود.

آموزش و پرورش و محیط، که دو ضلع دیگر شخصیت انسان را تشکیل می دهند، در پرورش سجایای عالی که دست آفرینش در نهاد آدمی به ودیعت نهاده و یا تربیت صفاتی که کودک از پدر و مادر به وراثت برده است نقش مهمی دارند. یک آموزگار می تواند سرنوشت کودکی و یا کلاسی را تغییر دهد. و بسا که محیط، افراد آلوده را پاک و یا افراد پاک را آلوده می سازد. قدرت این دو عامل در شکل دادن به شخصیت آدمی چنان مسلم و روشن است که خود را از توضیح درباره آن بی نیاز می دانیم. البته نباید فراموش کرد که در ورای این امور سه گانه و مشرف و مسلط بر آن ها اراده و خواست انسان قرار گرفته است.

شخصیت موروثی حضرت علی(علیه السلام)

امیرمؤمنان از صلب پدری چون ابوطالب دیده به جهان گشود. ابوطالب بزرگ بطحاء (مکه) و رئیس بنی هاشم بود. سراسر وجود او، کانونی از سماحت و بخشش، عطوفت و مهر، جانبازی و فداکاری در راه آیین توحید بود.

در همان روزی که عبدالمطلب جد پیامبر در گذشت، آن حضرت هشت سال تمام داشت. از آن روز تا چهل و دو سال بعد، ابوطالب حراست و حفاظت پیامبر را، در سفر و حضر، برعهده گرفت و با عشق و علاقه بی نظیری در راه هدف مقدس پیامبر که گسترش آیین یکتا پرستی بود جانبازی و فداکاری کرد. این حقیقت در بسیاری از اشعار مضبوط در دیوان ابوطالب منعکس شده است؛ همچون:

لیعلم خیار الناس ان محمداً نبی کموسی و المسیح بن مریم (1)

افراد پاک و خوش طینت باید بدانند که محمد - صلی الله علیه و آله - پیامبری است همچون موسی و عیسی - علیه السلام -.

الم تعلموا انا وجدنا محمداًرسولا کموسی خط فی اول الکتب (2)

آیا نمی دانید که محمد - صلی الله علیه و آله - همچون موسی (پیامبری آسمانی) است و پیامبری او در سرلوحه کتاب های آسمانی نوشته شده است؟

یک چنین فداکاری، که به زندانی شدن تمام بنی هاشم در میان دره ای خشک و سوزان منجر شد، نمی تواند انگیزه ای جز عشق به هدف و علاقه عمیق به معنویت داشته باشد، و علایق خویشاوندی و سایر عوامل مادی نمی تواند یک چنین روح ایثاری در انسان پدید آورد.

دلایل ایمان ابوطالب به آیین برادرزاده خود به قدری زیاد است که توجه قاطبه محققان بی نظر را به خود جلب کرده است. متأسفانه گروهی، از روی تعصبات بیجا، در مرز توقف درباره ابوطالب باقی مانده اند و گروه دیگر جسارت را بالاتر برده، او را یک فرد غیر مؤمن معرفی کرده اند. حال آن که اگر جزئی از دلایلی که درباره اسلام ابوطالب در کتاب های تاریخ و حدیث موجود است درباره شخص دیگری وجود می داشت، در ایمان و اسلام او برای احدی جای تردید و شک باقی نمی ماند، اما انسان نمی داند که چار این همه دلایل نتوانسته است قلوب بعضی را روشن سازد!

شخصیت مادر حضرت علی(علیه السلام)

مادر وی، فاطمه، دختر اسد فرزند هاشم است. وی از نخستین زنانی است که به پیامبر ایمان آورد و پیش از بعثت از آیین ابراهیم - علیه السلام - پیروی می کرد. او همان زن پاکدامنی است که به هنگام شدت یافتن درد زایمان راه مسجد الحرام راپیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت:

خداوندا، به تو و پیامبران و کتاب هایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم، پروردگارا! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در رحم من است، تولد این کودک را بر من آسان فرما.

لحظه ای نگذشت که فاطمه به صورت اعجازآمیزی وارد خانه خدا شد و در آنجا وضع حمل کردد.[1]

این فضیلت بزرگ را قاطبه محدثان و مورخان شیعه و دانشمندان علم انساب در کتاب های خود نقل کرده اند. در میان دانشمندان اهل تسنن نیز گروه زیادی به این حقیقت تصریح کرده، آن را یک فضیلت بی نظیر خوانده اند.[2]

حاکم نیشابوری می گوید:

ولادت علی در داخل کعبه به طور تواتر به ما رسیده است.[3]

آلوسی بغدادی صاحب تفسیر معروف می نویسد:

تولد علی در کعبه در میان ملل جهان مشهور و معروف است و تاکنون کسی به این فضیلت دست نیافته است.[4]

در آغوش پیامبر - صلی الله علیه و آله -

هرگاه مجموع عمر امام - علیه السلام - را به پنج بخش قسمت کنیم، نخستین بخش آن را زندگی امام پیش از بعثت پیامبر تشکیل می دهد. عمر امام در این بخش از ده سال تجاوز نمی کند، زیرا لحظه ای که حضرت علی - علیه السلام - دیده به جهان گشود بیش از سی سال از عمر پیامبر - صلی الله علیه و آله - نگذشته بود؛ و پیامبر در سن چهل سالگی به رسالت مبعوث شد.[5]

حساس ترین حوادث زندگی امام در این بخش همان شکل گیری شخصیت حضرت علی - علیه السلام - و تحقق ضلع دوم از مثلث شخصیت وی به وسیله پیامبر است. این بخش از عمر، برای هر انسانی، از لحظه های حساس و ارزنده زندگی او شمرده می شود. شخصیت کودک در این سن، همچون برگ سفیدی، آماده پذیرش هر شکلی است که بر آن نقش می شود؛ و این فصل از عمر، برای مربیان و آموزگاران، بهترین فرصت است که روحیات پاک و فضایل اخلاق کودک راکه دست آفرینش در نهاد او به ودیعت نهاده است پرورش دهند و او را با اصول انسانی و ارزش های اخلاقی و راه و رسم زندگی سعادتمندانه آشنا سازند.

پیامبر عالی قدر اسلام، به همین هدف عالی، تربیت حضرت علی - علیه السلام - را پس از تولد او به عهده گرفت. هنگامی که مادر حضرت علی - علیه السلام - نوزاد را خدمت پیامبر آورد با علاقه شدید آن حضرت نسبت به کودک روبرو شد. پیامبر از وی خواست که گهواره حضرت علی را در کنار رختخواب او قرار دهد از این جهت، زندگانی امام از روزهای نخست با لطف خاص پیامبر توأم شد. نه تنها پیامبر گهواره حضرت علی را در موقع خواب حرکت می داد، بلکه در مواقعی از روز بدن او را می شست و شیر در کام او می ریخت، و در موقع بیداری با او با کمال ملاطفت سخن می گفت. گاهی او رابه سینه می فشرد و می گفت:

این کودک برادر من است و در آینده ولی و یاور و وصی و همسر دختر من خواهد بود.

به سبب علاقه ای که به حضرت علی داشت هیچ گاه از او جدا نمی شد و هر موقع از مکه برای عبادت به خارج شهر می رفت حضرت علی - علیه السلام - را همچون برادر کوچک یا فرزند دلبندی همراه خود می برد.[6]

هدف از این مراقبت ها این بود که دومین ضلع مثلث شخصیت حضرت علی - علیه السلام - که همان تربیت است، به وسیله او شکل گیرد و هیچ کس جز پیامبر در این شکل گیری مؤثر نباشد.

امیر مؤمنان در سخنان خود خدمات ارزنده پیامبر - صلی الله علیه و آله - را یاد کرده، می فرماید:

و قد عملمتم موضعی من رسول الله - صلی الله علیه و آله - بالقرابه القربیه و المنزله الخصیصه، وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسد و یشمنی عرفه و کان یمضغ ثم یلقمنیه.[7]

شما ای یاران پیامبر، از خویشاوندی نزدیک من با رسول خدا و مقام (احترام) مخصوصی که نزد آن حضرت داشتم کاملاً آگاه هستید و می دانید که من در آغوش پر مهر او بزرگ شده ام؛ هنگامی که نوزاد بودم مرا به سینه خود می گرفت و در کنار بستر خود از من حمایت می کرد و دست بر بدن من می مالید، و من بوی خوش او را استشمام می کردم، و او غذا در دهان من می گذاشت.

پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - حضرت علی - علیه السلام - را به خانه خود می برد.

از آنجا که خدا می خواهد ولی بزرگ دین او در خانه پیامبر بزرگ می شود و تحت تربیت رسول خدا قرار گیرد، توجه پیامبر را به این کار معطوف می دارد. مورخان اسلامی می نویسند:

خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد. ابوطالب، عمومی پیامبر، با عایله و هزینه سنگینی روبرو بود. پیامبر با عموی دیگر خود، عباس، که ثروت و مکنت مالی او بیش از ابوطالب بود به گفتگو پرداخت و هر دو توافق کردند که هر کدام یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرد تا در روزهای قحطی گشایشی در کار ابوطالب پدید آید. از این جهت عباس، جعفر را و پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - حضرت علی را به خانه خود بردند.[8]

این بار که امیر مؤمنان به طور کامل در اختیار پیامبر قرار گرفت از خرمن اخلاق و فضایل انسانی او بهره های بسیار برد و موفق شد تحت رهبری پیامبر به عالی ترین مدارج کمال خود برسد. امام - علیه السلام - در سخنان خود به چنین ایام و مراقبت های خاص پیامبر اشاره کرده، می فرماید:

و لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر أمه یرفع لی کل یوم من اخلاقه علما و یا مرنی بالاقتداء به.[9]

من به سان بچه ناقه ای که به دنبال مادر خود می رود در پی پیامبر می رفتم؛ هر روز یکی از فضایل اخلاقی خود را به من تعلیم می کرد و دستور می داد که از آن پیروی کنم.

حضرت علی(علیه السلام) در غار حرا

پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله - پیش از آن که مبعوث به رسالت شود، همه ساله یک ماه تمام را در غار حرا به عبادت می پرداخت و در پایان ماه از کوه سرازیر می شد و یکسره به مسجدالحرام می رفت و هفت بار خانه خدا را طواف می کرد و سپس به منزل خود باز می گشت.

در اینجا این سؤال پیش می آید که با عنایت شدیدی که پیامبر نسبت به حضرت علی داشت آیا او را همراه خود به آن محل عجیب عبادت و نیایش می برد یا او را در این مدت ترک می گفت؟

قراین نشان می دهد از هنگامی که پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - حضرت علی - علیه السلام - را به خانه خود برد هرگز روزی او را ترک نگفت. مورخان می نویسند:

علی آنچنان با پیامبر همراه بود که هرگاه پیامبر از شهر خارج می شد و به کوه و بیابان می رفت او را همراه خود می برد.[10]

ابن ابی الحدید می گوید:

احادیث صحیح حاکی است که وقتی جبرئیل برای نخستین بار بر پیامبر نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت علی در کنار حضرتش بود. آن روز از روزهای همان ماه بود که پیامبر برای عبادت به کوه حرا رفته بود.

امیر مؤمنان، خود در این باره می فرماید:

و لقد کان یجاور فی کل سنه بحراء فأراه ولایراه غیری[11]

پیامبر هر سال در کوه حرا به عبادت می پرداخت و جز من کسی او را نمی دید.[12]

این جمله اگر چه می تواند ناظر به مجاورت پیامبر در حرا در دوران پس از رسالت باشد ولی قراین گذشته و این که مجاورت پیامبر در حرا غالباً قبل از رسالت بوده است تأیید می کند که این جمله ناظر به دوران قبل از رسالت است.

طهارت نفسانی حضرت علی - علیه السلام - و پرورش پیگیر پیامبر از او سبب شد که در همان دوران کودکی، با قلب حساس و دیده نافذ و گوش شنوا خود، چیزهایی را ببیند و اصواتی را بشنود که برای مردم عادی دیده و شنیدن آن ها ممکن نیست؛ چنان که امام، خود در این زمینه می فرماید:[13]

أری نور الوحی و الرساله و أشم ریح النبوه[14]

من در همان دوران کودکی، به هنگامی که در حرا کنار پیامبر بودم، نور وحی و رسالت را که به سوی پیامبر سرازیر بود می دیدم و بوی پاک نبوت را از او استشمام می کردم.

امام صادق - علیه السلام - می فرماید:

امیر مؤمنان پیش از بعثت پیامبر اسلام نور رسالت و صدای فرشته وحی را می شنید.

در لحظه بزرگ و شگفت تلقی وحی پیامبر به حضرت علی فرمود:

اگر من خاتم پیامبران نبودم پس از من تو شایستگی مقام نبوت را داشتی، ولی تو وصی و وراث من هستی، تو سرور اوصیا و پیشوای متقیانی.[15]

امیر مؤمنان درباره شنیدن صداهای غیبی در دوران کودکی چنین می فرماید: هنگام نزول وحی بر پیامبر صدای ناله ای به گوش من رسید؛ به رسول خدا عرض کردم این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است و علت ناله اش این است که پس از بعثت من از اینکه در روی زمین مورد پرستش واقع شود نومید شد. سپس پیامبر رو به حضرت علی کرد و گفت:

انک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلا أنک لست بنبی و لکنک لوزیر[16]



[1]. مجمع البیان، ج 4 ص 37

[2]. مجمع البیان، ج 4 ص 37

[3].  کشف الغمه، ج 1 ص 90

[4].  مانند مروج الذهب، ج 2 ص 349الشفاء، ج 1 ص 151و. . .

[5].  مستدرک حاکم، ج 3 ص 483

[6].  شرح قصیده عبدالباقی افندی، ص 15

[7].  برخی مانند ابن خشاب در کتاب موالید الائمه مجموع عمر علی - علیه السلام - را شصت و پنج و مقدار عمر آن حضرت را پیش ازبعثت دوازده سال دانسته است. به کتاب کشف الغمه نگارش مورخ معروف علی بن عیسی اربلی (متوفای سال 693ه ـ ق) ج 1ص 65مراجعه شود.

[8].  کشف الغمه، ج 1 ص 90

[9].  نهج البلاغه عبده، ج 2 ص 182 خطبه قاصعه.

[10]. سیره ابن هشام، ج 1 ص 236

[11].  نهج البلاغه عبده، ج 2 ص 182

[12].  شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13 ص 208

[13].  نهج البلاغه، خطبه 187(قاصعه).

[14]. پیش از آنکه پیامبر اسلام از طرف خد به مقام رسالت برسد وحی و صداهای غیبی را به صورت مرموزی، که در روایات بیان شده است، درک می کرد. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13 ص 197

[15].  شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13 ص 310

[16].  نهج البلاغه، خطبه قاصعه.

  • حسین توکلی


1- تاریخ تولّد: سیزدهم ماه رجب، روز جمعه، سی سال پس از تولّد رسول خدا صلی الله علیه و آله و عام الفیل، در حدود سال 600 میلادی، بیست سال قبل از هجرت.

2- محلّ تولد: شهر مکه، در اندرون خانه خدا، یعنی کعبه.

3- پدر: ابوطالب، عمو و بزرگ ترین حامی پیامبر (ص)

4- مادر: فاطمه بنت اسد، دخترِ عموی پدرِ  پیامبر (ص)

5- نام ها: علی، حیدر.

6- کنیه ها: ابوالحسن، ابوتراب، ابوالائمّه، ابوالایتام.

7- لقب ها و شهرت ها: اسداللّه ، یداللّه ، سیف اللّه ، باب اللّه ، ولی الله ، وصی رسول اللّه ، عین اللّه ، انسان کامل، عادل، حجّة اللّه ، اوّل المسلمین، یعسوب الدّین، امام المتّقین، اخ الرسول، حیدر کرّار، صاحبِ ذوالفقار، امام الابرار، مولی، مولی المتّقین، امام العادلین، المخلصُ للّه ، امیرالمؤمنین و ده ها لقب و شهرت دیگر.

8- شش سال داشت که سرپرستی وی را حضرت محمّد صلی الله علیه و آله به عهده گرفت. پس از آن همیشه با آن حضرت بود، با او می خورد و با او می خوابید و با او بیدار می شد و سایه به سایه او؛ و پا به پای او راه می رفت و بزرگ می شد.

9- ده سال از عمرش گذشته بود که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله به پیامبری برانگیخته شد و او اوّلین کسی بود که به رسول خدا ایمان آورد و اسلام را به عنوان آخرین دین خدا پذیرفت.

10- شانزده سال از زمان را پشت سر گذاشته بود که محاصره اقتصادی آل هاشم شروع شد که به همراه پدرش و رسول خدا صلی الله علیه و آله سه سال در شعب ابی طالب، محصور و به نوعی زندانی شدند. در این سه سال از ترس این که کافران رسول خدا را بکشند، بیشتر شب ها را ابوطالب بستر خود را به پیامبر می سپرد و به یکی از پسرانش دستور می داد که در جای رسول خدا بخوابد و در این میان سهم حضرت علی علیه السلام از همه برادران کمتر بود که او از رسول خدا به سختی دور می شد، بیشتر از نزدیک مراقب اوضاع بود تا آسیبی به حضرت حبیب اللّه صلی الله علیه و آله نرسد.

11- جوانی نوزده ساله بود که پدرش در ماه رمضان سال دهم بعثت وفات یافت.

12- بیست و سه سال داشت که در شب هجرت (لیلة المبیت) در جای رسول اللّه خوابید تا آن حضرت از خطر رهید و به مدینه هجرت کرد.

13- ازدواج با فاطمه زهرا علیهاالسلام : پنج ماه پس از هجرت به مدینه در حالی که جوان مردی بیست و چهار ساله بود، با حضرت صدّیقه کبری دختر رسول اللّه صلی الله علیه و آله ازدواج کرد.

14- بیست و پنج سال از عمرش سپری شده بود که در جنگ بدر (بدر کبری) مانند ماهی تمام و کامل درخشید تا شب کفر و ستم را با نور ایمان و شجاعتش از هم درید.

15- بیست و شش سال داشت که در جنگ اُحُد پیروزی را نصیب مسلمانان ساخت و مدال «لافتی الاّ علی؛ لاسیف الاّ ذوالفقار» را به گردن آویخت.

16- بیست و هفت سالش بود که مادرش فاطمه بنت اسد در مدینه وفات یافت.

17- بیست و هشت سال زمین دور سرش چرخیده بود که در جنگ خندق، زمین و زمان را به مشرکان و کافران تنگ ساخت و آنها را که از حزب های مختلف گرد هم آمده و جنگ احزاب را راه انداخته بودند، قلع و قمع کرد تا «قاتل الابطال / کشنده پهلوانان» و «قامع الاحزاب / در هم کوبنده حزب ها» شهرت یافت.

18- سی سال داشت که در جنگ خیبر، چون خورشید درخشید تا دمار از روزگار یهودیان خیبری درآورد و قلعه های آنها را گشود و با نامِ «فاتحِ خیبر» شناخته شد.

19- سی و یک سال از عمر شریفش گذشته بود که خبر شهادت برادرش جعفر طیار که در جنگ موته همراه چند سردار بزرگ به شهادت رسیده بود، جهانی از حزن و اندوه را برای مسلمانان به ارمغان آورد که بیش از همه دل علی علیه السلام را آزرد، و در همین سال بود که به سریه ذات السلاسل شتافت و با پیروزی بزرگی که نصیب مسلمانان ساخت، تا حدودی از غم و غصّه رسول خدا کاست.

20- سی و دو سال داشت که فتح مکه را در سال هشتم هجرت، ماه رمضان، خدا نصیب اسلام و مسلمین ساخت.

21- و در ماه شوّال همین سال بود که جنگ حُنین پیش آمد.

22- سی و دو سال را سپری کرده بود که به ابلاغ سوره برائت از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله مأمور شد.

23- سی و سه سال از عمر مبارکش گذشته بود که در هجدهم ذی حجّه سال دهم هجرت، در غدیر خم هنگام بازگشت پیامبر (ص)  از آخرین حجّ خود(حجّة الوداع) از سوی خدا و پیامبرش به امامت اُمّت و خلافت پیامبر (ص)  نصب شد که با فاصله دو ماه و 16 روز خاتم پیامبران رحلت کرد.

24- هنگام وفات پیامبر (ص)  حضرت علی علیه السلام سی و سه سال داشت. پس از وفات پیامبر، با فاصله 75 یا 95 روز، همسر خود فاطمه زهرا علیهاالسلام را نیز از دست داد.

25- روزگار صبر و بردباری 25 سال طول کشید؛ از سال 11 تا 35 هجری که عثمان در این سال کشته شد. و مسلمانان پس از 25 سال خانه نشینی این بار حکومت را در بدترین شرایط بحرانی به امیرالمؤمنین علیه السلام تحمیل کردند.

26- پنجاه و هشت سال از عمر شریفش سپری شده بود که به ناچار در سال 35 هجری زمام حکومت را به دست گرفت.

27- مدت امامتِ آن حضرت سی سال بود، یعنی از سال 11 تا 40 هجرت، امام و مرجع و ملجاء مسلمانان بود که مثل پیامبرِ خدا مردم را به راه راست و انصاف هدایت می کرد. با تفسیر قرآن و تبیین معارف و احکام اسلام همیشه حلاّل مشکلاتِ مسلمانان بود.

28- ایام خلافت و حکومتِ آن حضرت چهار سال و نُه ماه بود، از بیست و پنجم ذی حجّه سال 35 تا بیست و یکم رمضان سال 40 هجرت.

29- پنجاه و نُه سال داشت که در سال 36 هجری، روز پنجشنبه دهم جمادی الاولی جنگ جمل اتفاق افتاد.

30- شصت سال از عمر شریفش سپری شده بود که جنگ صفّین درسال 37 هجری رخ داد.

31- شصت و یک سال داشت که جنگ خوارج در کرانه رود نهروان در سال 38 هجری پیش آمد و حضرت علی علیه السلام پس از ماه ها مذاکره و صلح جویی در نهایت مجبور شد که دست به شمشیر برد و دمار از روزگارانِ خشکه مقدّسانِ نادان در بیآورد.

32- شصت و سه سالِ پرمخاطره و بسیار پربار از عمرِ عدالتِ مجسّم می گذشت که در سال چهلم هجری، سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، در محراب عبادت با شمشیر عبدالرحمان بن ملجم مرادی مجروح و پس از دو روز (21 رمضان) به شهادت رسید.

 

  • حسین توکلی