پیشتازان طبس

۶۸۷ مطلب توسط «حسین توکلی» ثبت شده است


قرآن مجید که کلام راستین خداست و در نهایت اتقان و درستی قرار دارد، بی هیچ شک و شائبه ای بازگوکننده حقایقی است که ذهن بشری از نیل به بسیاری از آنها، عاجز و ناتوان است. فاطمه زهرا(ع) نیز حقیقتی بی مانند دارد که جز در سایه سار قرآن و کلام معصومان نمی توان بدان دست یافت. بدین لحاظ، در این مجال به بررسی برخی از آیات قرآن و بیان پاره ای از این حقایق می پردازیم.

1- خانه فاطمه(ع) جلوه گاه نور هدایت الهی

قرآن کریم، خداوند را نور آسمان ها و زمین می خواند و تصریح می کند که او هر فردی را که بخواهد، به نور خویش هدایت می کند. در ادامه می فرماید: { این نور هدایت} در خانه هایی است که خداوند اذن فرموده است رفعت بیابند؛ خانه هایی که نام خدا در آنها ذکر می شود و مردانی که تجارت و معامله، آنان را از یاد الهی غافل نمی کند و می ترسند از روزی که در آن، دل ها و چشم ها زیر و رو می شود، صبح و شام در آنها، تسبیح او می گویند.»(1)

هنگامی که پیامبر خدا (ص)آیات مذکور را تلاوت کرد، یکی از اطرافیان حضرت پرسید: یا رسول الله! این خانه ها کدام خانه هایند؟ فرمود:«خانه های انبیا». ابوبکر برخاست و گفت: یا رسول الله! آیا خانه فاطمه و علی از مصادیق این آیه است؟ پاسخ شنید:«آری، از برترین مصادیق آن است.»(2)

2- مشکات الهی

 قرآن برای تبیین و معرفی نور خداوند، مثالی ذکر می کند:«مثل نور خداوند، مثل چراغدانی است که درون آن، چراغی گذارده باشند...»(3)

راوی می گوید: از امام (ع)درباره این کلام الهی پرسیدم. فرمود:«آن چراغدان، فاطمه(ع) است و آن چراغ، امام حسن (ع)و آن زجاجه (فانوس یا حباب شفاف)، امام حسین (ع)است.»(4) این بیان در حقیقت اشاره به جایگاه والا و متعالی فاطمه (ع)و فرزندانش در عالم تکوین و هدایت بشر دارد.

3- ستاره فروزان

 امام(ع)، ذیل این آیه قرآن که می فرماید:«ستاره ای درخشنده چون مروارید»(5)، فرمود:«فاطمه ستاره درخشان و فروزانی از میان جمله زنان عالم است.»(6)

4- انسان بزرگ الهی

 امام باقر (ع)درباره آیه «همانا آن از مسائل مهم است(و) هشدار و انذاری است برای همه انسان ها»(7) فرمود:«یعنی فاطمه»(8) واژه «کُبَر»جمع«کبری» و تأنیث اکبر است. بنابراین، آیه مذکور چنین معنا می شود:«فاطمه زهرا(ع) یکی از بزرگان است»(9) در بیانی کوتاه می توان گفت: این تفسیر، عظمت معنوی آن بانوی بزرگوار اسلام را بازگو می کند که در اثر آراسته شدن وی به سجایا و کمالات الهی برایش حاصل گشته است.

5-دریای فضیلت

 ذیل این آیه که می فرماید:«(خداوند) دو دریا را در کنار یکدیگر قرار داد؛ در حالی که با هم تماس دارند. در میان آن دو، برزخی است که یکی بر دیگری غلبه نمی کند.»(10)، از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:«علی و فاطمه، آن دو بحر عمیقی اند که هیچ یک را بر دیگری برتری نیست. بین آن دو، واسطه ای است که همان رسول خداست و محصول این بحر عمیق، لؤلؤ و مرجان است که آن دو، حسن و حسین هستند.»(11)
ثعلبی در تفسیر خود، از سفیان ثوری نقل می کند:«مرج البحرین یلتقیان» یعنی فاطمه و علی، و منظور از «یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» حسن و حسین و مراد از «بینهما برزخ» رسول خداست.»(12)
ابوسعید خدری نیز آیات یاد شده را همین سان تبیین و تفسیر می کند.(13)

6- کوثر رسول الله(ص)

 حضرت خدیجه برای پیامبر(ص) فرزند پسری به دنیا آورده بود که عبدالله نام گرفت، اما پس از مدتی از دنیا رفت. روزی از روزها، یکی از سران مشرکان به نام عاص بن وائل، پیامبر(ص) را هنگام خروج از مسجدالحرام ملاقات کرد و با وی به گفتگو پرداخت. گروهی از سران قریش که این گفتگو را دیده بودند، به محض ورود عاص بن وائل به مسجد از او پرسیدند: با چه کسی گفتگو می کردی؟ گفت: با آن «ابتر»(14)! خداوند در حمایت از پیامبر(ص) خویش، سوره کوثر را نازل کرد و فرمود:«( ای پیامبر(ص))! ما به تو کوثر( خیر و برکت فراوان) عطا کردیم. پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن و بدان که دشمن تو قطعاً بریده نسل و دم بریده خواهد بود.»(15)
مفسران کلام الهی، «کوثر» را خیر و برکت بسیار معنا کرده و گفته اند:«مقصود از آن، فراوانی نسل و ذریه پیامبر(ص) است و این معنا از طریق فرزندان فاطمه (ع)محقق شده است؛ به گونه ای که عدد ذریه او از شمارش خارج است و این روند تا روز قیامت تداوم دارد.»(16)

بسیاری از بزرگان علمای شیعه، وجود مبارک فاطمه زهرا(ع) را روشن ترین مصداق کوثر قلمداد کرده اند؛ زیرا شأن نزول آیه، بیانگر این است که بت پرستان مکه، پیامبر(ص) را متهم به مقطوع النسل بودن می کردند و قرآن ضمن نفی گفتار آنان، به پیامبر(ص) می فرماید:«ما به تو کوثر عطا کردیم.» از این تعبیر چنین برداشت می شود که این خیر کثیر(کوثر)، همان فاطمه زهرا (ع)است.(17)

7- شاخه ای از شجره الهی

 خدای متعال کلمه طیبه را به شجره طیبه ای مانند می کند و می فرماید:«آیا ندیدی که خداوند چه سان مثل زده؟ کلمه طیبه( سخن و ایمان پاک) همانند درختی پاک است که ریشه اش ثابت و شاخه اش در آسمان است.»(18)
یکی از یاران امام باقر(ع) نقل می کند: خدمت آن حضرت رسیدم و درباره آیه یاد شده پرسیدم. حضرت (ع)پاسخ داد:
«آن درخت(شجره طیبه)، محمد مصطفی (ص)است. تنه آن درخت، امیرمؤمنان علی(ع)، میوه آن، امام حسن و امام حسین(ع)، شاخه اصلی آن فاطمه(ع) است و شاخه های کوچک آن، ائمه اطهار از فرزندان فاطمه(ع)، و برگ های این درخت، شیعیان و دوستداران ما اهل بیت اند.»(19)

8- حقیقت شب قدر

 امام صادق(ع) درباره آیات نخستین سوره قدر(20) فرمود:«لیله( مقصود حقیقی از آن شب)، فاطمه است و قدر، خداوند است. بنابراین هرکس فاطمه را آن سان که حق معرفت اوست، بشناسد، شب قدر را درک کرده است و حقیقت این است که فاطمه( س)فاطمه نامیده شد، چون خلایق از شناختش ناتوان گشتند.(21)

9- فاطمه(س)، صراط مستقیم الهی

 حداقل ده مرتبه در نمازهای شبانه روز، از خدای بزرگ می خواهیم که ما را به «صراط مستقیم» هدایت و راهنمایی کند. پیامبر(ص) عظیم الشأن اسلام در تفسیر صراط مستقیم می فرماید:«همانا خداوند، علی(ع)، و همسرش و فرزندانش را حجت خویش بر خلق خود قرار داده است و آنها دروازه های علم در امت من اند. هرکه به سوی آنان رهنمون شود، به صراط مستقیم هدایت گشته است.»(22)

10- ایمان به فاطمه(س)، شرط هدایت

 امام باقر(ع) در تفسیر آیه 136 و 137 سوره بقره می فرماید:«از آیه «آمنا بالله و ما انزل الینا»، علی، حسن، حسین و فاطمه اراده گشته و این حکم، بر امامان پس از ایشان نیز جاری است» و نیز فرمود:«فان آمنوا»یعنی: مردم. «بمثل ما آمنتم به» یعنی: به علی، فاطمه، حسن، حسین (ع)و ائمه پس از آنان. «فقد اهتدوا و ان تولوا فانما هم فی شقاق»(23)

11- پذیرش توبه با توسل به فاطمه(ع) 

قرآن کریم می فرماید: وقتی حضرت آدم (ع)و همسرش حوا (ع)به رغم نهی الهی، از میوه درخت ممنوعه تناول کردند، به سبب تخلف از دستور الهی از بهشت اخراج شدند و به زمین هبوط کردند. «سپس آدم از سوی پروردگارش کلماتی دریافت کرد( و با آن کلمات توبه کرد) و به درستی که خداوند، توبه پذیر و مهربان است.»(24)
ابن عباس می گوید: از رسول خدا (ص)درباره کلماتی که حضرت آدم از پروردگار خویش دریافت کرد و با آن کلمات توبه کرد، پرسیدم. فرمود: «از خدا خواست که به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) توبه اش را بپذیرد. خداوند نیز پذیرفت.»(25)

 

12- صالح درگاه الهی

 قرآن کسانی را که فرمان بردار خدا و رسول وی اند، به هم نشینی با آنانی وعده می دهد که از نعمت های بی پایان و ابدی الهی بهره مندند.(26) انس بن مالک می گوید: یک روز صبح، پس از آنکه نماز صبح را با پیامبر(ص) به جای آوردیم، به آن حضرت عرض کردم: یا رسول الله! آیا این سخن خدای را برایمان تفسیر می کنی که می فرماید:«و کسی که خدا و پیامبر(ص) را اطاعت کند، ( در روز رستاخیز) هم نشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان، و آنها رفیقان خوبی اند.»(27) فرمود: مقصود از «پیامبران» منم. منظور از «صدیقان» برادرم علی (ع)است. مقصود از «شهدا» عمویم حمزه است و مقصود از «صالحان» نیز دخترم فاطمه(ع) و دو فرزندش ( حسن و حسین(ع)) اند.(28)

 

13- مقرب الهی و ناظر اعمال نیکان

 خدای متعال در کتاب آسمانی خویش هنگام خبردادن از مواهب عظیم و نعمت های روح پرور بهشت برای نیکوکاران می فرماید:«نامه اعمال ابرار و نیکان در علیین است و تو چه می دانی که علیین چیست؟! نامه ای است رقم خورده و سرنوشتی است قطعی که مقربان( خاصان و برگزیدگان درگاه الهی) شاهد آن اند.»(29)
امام باقر(ع) در تفسیر این کلام الهی می فرماید: منظور از آن «مقربان» پیامبرخدا(ص)، علی، فاطمه، امام حسن و امام حسین(ع) است.(30) بنابراین فاطمه (ع)یکی از مقربان و خاصان درگاه الهی است و شاهد و ناظر بر نامه اعمال نیکان در روز رستاخیز خواهد بود.

 

14- فاطمه(س)، مبرا از هر ناپاکی

 آیه تطهیر در خانه ام سلمه بر پیامبر(ص) فرستاده شد:«خداوند می خواهد که پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و شما را کاملاً پاک سازد»(31). علت نزول آن نیز چنین است که پیامبر(ص) خدا امیرمؤمنان علی، فاطمه، امام حسن و امام حسین (ع)را فراخواند. عبایی را روی آنها کشید و وقتی هر پنج نفر زیر عبا قرار گرفتند، فرمود:«بار خدایا! اینان اهل بیت من اند. پس آلودگی و ناپاکی را از ایشان دور ساز و پاک و پاکیزه بگردانشان».(32)
زمخشری می نویسد: رسول خدا(ص) عبای پشمینه سیاه رنگی بر دوش داشت. وقتی امام حسن(ع) به محضرش شرفیاب شد، پیامبر(ص) وی را به زیر عبای خود فراخواند. پس از مدتی امام حسین (ع)آمد، او را نیز بدانجا فراخواند. پس از وی فاطمه(ع) و سپس امیرمؤمنان (ع)آمد و به زیر عبای رسول الله (ص)رفتند. پس از آن، پیامبر(ص) فرمود:«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت...»(33)ابوسعید خدری تصریح می کند: این آیه در شأن پیامبر(ص) خدا، علی، فاطمه، امام حسن و امام حسین (ع)نازل شده است.(34) ام سلمه نیز بدین مطلب تصریح دارد.(35) ابن حجر هیثمی نیز اذعان می کند که اکثر مفسران بر این عقیده اند که آیه تطهیر در شأن علی، فاطمه و حسن و حسین (ع)نازل شده است.(36(

 

15- فاطمه(س)، بهترین الگو

 خداوند به پیامبر(ص) خویش می فرماید:«خانواده ات را به نماز فرمان بده و بر آن پایدار باش.»(37) در این زمینه می نویسند: از زمانی که این آیه نازل شد، پیامبر(ص) خدا پیوسته، هنگام نماز، بر در خانه علی و فاطمه(ع) حاضر می شد و می فرمود:«خداوند، شما را رحمت کند؛ هنگام نماز است. به درستی جز این نیست که خداوند می خواهد پلیدی و ناپاکی را از شما اهل بیت دور کند.(38)»(39) پیامبرخدا (ص)با عبارات «خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند»، به همگان فهماند که آیه تطهیر، در شأن اهل بیت است و
علت دعوت به نماز، بی تفاوتی علی و فاطمه (ع)به عبادت نیست، بلکه از باب الگودهی به مسلمانان است و آن دو بزرگوار، مبرا از هر قصور و تقصیری در اجرای دستورهای الهی اند. برخی از اصحاب در این رابطه نقل می کنند: پیامبر(ص) نه ماه پی در پی این کار را انجام داد.(40)

 

16- پاداش بیکران برای فاطمه(س)

 صادق آل محمد(ع) نقل می کند: رسول خدا (ص)وارد خانه فاطمه (ع)شد؛ در حالی که فاطمه لباس خشنی از پشم شتر بر تن داشت، با یک دست، آسیاب می کرد و با دست دیگر، کودکش را شیر می داد. با مشاهده این وضعیت، اشک از چشمان پیامبر(ص) سرازیر شد. فرمود: «دخترم! تلخی دنیا را در برابر شیرینی آخرت تحمل کن؛ زیرا خداوند این آیه را بر من نازل کرده است: به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی(41).»(42)

 

17- سربلند از امتحان الهی

 عبدالله بن مسعود در تفسیر این آیه که می فرماید:«امروز آنها را به سبب صبر و استقامتشان پاداش بخشیدم؛ آنها پیروز و رستگارند»(43)، می گوید: یعنی امروز به سبب اینکه علی بن ابی طالب، فاطمه، حسن و حسین(ع) بر طاعت، گرسنگی، فقر، و امتحانات الهی در دنیا صبر پیشه کردند، بهشت را بدانان پاداش دادم و به درستی که آنها رستگار و سربلند از حساب و کتاب الهی هستند.(44)

 

18- اسوه ایثار و اخلاص

 امام حسن و امام حسین(ع) در خردسالی بیمار شدند. رسول الله(ع) همراه جمعی از یاران خویش به عیادت آنها آمدند. سپس به علی(ع) فرمودند: ای اباالحسن! خوب است برای شفای دو فرزند خویش، نذری کنی. از این رو، علی(ع)، فاطمه(ع) و فضه خادمه، هر سه نذر کردند که در صورت شفای این دو کودک، سه روز «روزه» بگیرند...
در پایان داستان ایثار و فداکاری اهل بیت (ع)آمده است که فرشته وحی الهی نازل شد و فرمود: ای محمد! خداوند با چنین خاندانی به تو تهنیت می گوید. سپس، سوره «هل اتی» را بر او خواند.(45) خداوند در این سوره، سه صفت آشکار و برجسته این خانواده را- که فاطمه(س) نیز یکی از آنان است- متذکر می شود که عبارت است از :

1- وفای به نذر: «به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر و عذابش گسترده است، بیمناک اند»(46)

2- ایثار:«و غذای خود را با اینکه به آن علاقه و نیاز دارند، به مسکین و یتیم و اسیر می دهند»؛ (47)

3- اخلاص:«ما، شما را فقط به خاطر خدا اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم».(48)

 

19- برترین زن مسلمان

 هنگامی که پیامبر(ص) با مسیحیان نجران درباره مسیحیت و نفی الوهیت حضرت عیسی(ع) گفتگو می کرد و آنان با وجود استدلال آن حضرت، سخن او را نپذیرفتند، خداوند به پیامبر(ص) خویش دستور داد با آنها «مباهله » کند. آن حضرت در حالی که برای مباهله حضور یافت که حسین (ع)را در آغوش داشت و دست حسن(ع) را گرفته بود و فاطمه (ع)پشت سرش می آمد و علی هم پشت سر فاطمه(ع) قرار گرفته بود. پیامبر(ص) به اهل بیت خود فرمود:«وقتی دعا کردم، آمین بگویید». اما اسقف نجران با دیدن آن چهره های پرجاذبه الهی گفت: اگر آنان از خدا بخواهند کوه را از جایش برکند، می کند، مباهله نکنید که هلاک می شویم و بر روی زمین یک نصرانی تا روز قیامت باقی نمی ماند. بنابراین، آنان مباهله نکردند و خواستند بر دین خود باقی بمانند و در نهایت، با آن حضرت توافق کردند که جزیه بپردازند.(49) این واقعه زمانی بود که خداوند فرمود:«هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، ( باز هم) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا بر دروغگویان قرار دهیم.»(50) ابن عباس در تفسیر این آیه می گوید: منظور پیامبر(ص) از فرزندان ما، حسن و حسین، مقصود از زنان ما، فاطمه و منظور از نفوس ما، شخص پیامبر(ص) و علی است.(51) ابوسعید خدری نیز می گوید: زمانی که این آیه نازل شد، رسول الله، علی و فاطمه و حسن و حسین (ع)را فراخواند و فرمود:«بارخدایا! اینها اهل من اند.»(52) درواقع، تعبیر «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» درباره این چهار معصوم، بیانگر برتری و فضیلت آنان بر سایرین است؛ زیرا پیامبر(ص) از میان همگان، فقط آن چهار نفر را برگزید.

 

20-  محبت کوثر، مزد رسالت

 خداوند خطاب به پیامبر(ص) خویش می فرماید:«بگو هیچ پاداشی از شما ( بر رسالتم) درخواست نمی کنم، جز دوست داشتن نزدیکان را»(53). این آیه، مودت و محبت نسبت به نزدیکان پیامبر(ص) را به عنوان اجر و مزد رسالت پیغمبر(ص) معرفی می کند و آن را از امت مسلمان می خواهد. ابن عباس روایت می کند: وقتی این آیه نازل شد، به پیامبر(ص) عرض کردند:«یا رسول الله! آنانی که محبت و مودت آنها بر ما واجب شده است، چه کسانی اند؟» فرمود:«علی، فاطمه، حسن و حسین(ع)»(54).

 

پی نوشت ها :

1-  فی بیوت اذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال...»نور/36 و 37

2-  الکشف و البیان(تفسیر ثعلبی)، تحقیق: ابومحمد ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ1، 1422ق، ج7، ص 107.

3- «مثل نوره کمشکاة فیها مصباحٌ...»نور/35.

4- مناقب الامام علی بن ابی طالب، ابن مغازلی، بیروت، دارالاضواء، چ3، 1424ق، ص 263، ح361.

5- «کانها کوکبٌ درّی».نور/35.

6- مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص 263، ح 361.

7- «إنها لاحدی الکبر نذیراً للبشر».مدثر/ 35 و 36.

8-  تفسیر نورالثقلین، عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چ4، 1412ق، ص 458، ح22.

9- همان.

10- «مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان». الرحمن/ 19 و 20.

11- ینابیع الموده، سلیمان قندوزی، تحقیق: علاء الدین اعلمی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چ1، 1418ق، ج1، ص 139.

12-  الکشف و البیان، ج9، ص 182.

13- مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص 277، ح390.

14- «مشرکان مکه، پیامبر(ص) را پس از وفات پسرانش از روی طعنه «ابتر» صدا می زدند؛ چون فرزند پسری نداشت.»

15-  «انا اعطیناک الکوثر فصل لربک وانحر ان شانئک هو الابتر».کوثر/1-3.

16- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1415ق، ج10، ص 458-460.

17- برگزیده تفسیر نمونه، احمد علی بابایی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ6، 1379ش، ج5، ص 599-560.

18- «الم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبه کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء». ابراهیم/ 24.

19- شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، تحقیق: محمد باقر محمودی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چ1، 1393ق، ج1، ص 311.

20- «انا انزلناه فی لیله القدر».قدر/1.

21-  تفسیر فرات کوفی، تحقیق: محمد الکاظم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1416ق، ص 581 و 582، رقم 747؛ بحارالانوار، تحقیق: محمود دریاب، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چ1، 1421ق، ج18، ص 52.

22- شواهد التنزیل، ج1، ص 58، ح 89.

23- التفسیر للعیاشی، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه مؤسسه البعثه؛ قم، بنیاد بعثت، چ1، 1421ق، ج1، ص 159، رقم 212/ 111.

24- «فتلقی ادم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم»بقره/37.

25-  ینابیع الموده، ج1، ص 112؛ الطرائف، سید بن طاووس، قم، نشر خیام، چ 1371ق، ص 112، ح 166؛ الدرالمنثور، جلال الدین سیوطی، بیروت، دارالفکر، 1414ق، ج1، ص 19.

26- «و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا». نساء/69.

27- همان.

28- بحارالانوار، ج10، ص 361.

29- «ان کتاب الابرار لفی علییین و ما ادریک ما علییون کتاب مرقوم یشهده المقربون». مطففین/18-21.

30-  بحارالانوار، ج10، ص 361.

31- احزاب/ 33.

32- ینابیع الموده، ج1، ص 125.

33-  الکشاف، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چ2، 1421ق، ج1، ص 396.

34- الکشف و البیان، ج8، ص 42؛ ینابیع الموده، ج1، ص 127؛ شواهد التنزیل، ج1، ص 25، ح 661؛ ذخائر العقبی، مکتبه القدسی، 1356ق، ص 24؛ فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد جوینی، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسه المحمودی للطباعه و النشر، چ1، 1400ق، ج2، ص 10، ح356؛ جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، محمد بن جریر طبری، تحقیق: صدقی جمیل العطار، بیروت، دارالفکر، 1415ق، ج22، ص 9، ح 21727.

35- مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص 254، حدیث 345؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، چ1، 1415ق، ج8، ص 265؛ اسد الغابه، بیروت، دارالفکر، چ1، 1419ق، ج6، ص 225.

36- الصواعق المحرقه، تحقیق، عبدالوهاب عبداللطیف، مکتبة القاهره، چ2، 1385ق، ص 143.

37- «وامر اهلک بالصلاة و اصطبر علیها». طه/132.

38- «الصلاة رحمکم الله «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت».

39-  شواهد التنزیل، ج1، ص 381، ح 526.

40-  الکشف و البیان، ج8، ص 42.

41- «و لسوف یعطیک ربک فترضی». ضحی/5.

42-  مجمع البیان، ج10، ص 382؛ الکشف و البیان، ج10، ص 225؛ موفق؛ مقتل الحسین خوارزمی، ابن احمد مکی، تحقیق: محمد سماوی، قم، انوارالهدی، چ1، 1418ق، ج1، ص 105، ح34.

43-  «انی جزیتهم الیوم بما صبروا انهم هم الفائزون».مؤمنون/ 111.

44- شواهد التنزیل، ج1، ص 408، ح 665.

45-  الکشاف، ج4، ص 670 و 671؛ التفسیر للعیاشی، ج3، ص 163-165؛ الکشف و البیان، ج10، ص 99-101؛ مجمع البیان، ج10، ص 209 و 210؛ شواهد التنزیل، ج2، ص 300-302، ح 1042؛ تذکرة الخواص، ابن جوزی، بیروت، مؤسسه اهل البیت، 1401ق، ص 281-283؛ ینابیع الموده، ج1، ص 108 و 109.

46- «یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شره مستطیراً».انسان/ 7.

47-  «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا». انسان/ 8.

48-  «انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً و لا شکورا». انسان/ 9.

49- « ر.ک: الکشاف، ج1، ص 396 و 397؛ الکشف و البیان، ج3، ص 85 و 86.

50-  « فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین». آل عمران/61.

51-  مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص 264، ح 362؛ شواهد التنزیل، ج1، ص 142، ح 194.

52-  «اللهم هؤلاء اهلی»، ذخائر العقبی، احمد بن عبدالله طبری، ص 25.

53-  « قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی». شوری/ 23.

54-  ینابیع المودة، ج1، ص 124؛ الطرائف، ص 112، ح 167؛ الکشف و البیان، ج8، ص 310؛ مجمع البیان، ج9، ص 48؛ مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص 258، ح 352؛ فرائد السمطین، ج2، ص 13، ح 359؛ بحارالانوار، ج10، ص 196.
 

منبع:نشریه فرهنگ کوثر، شماره 77.

 

 

  • حسین توکلی


در عظمت و بزرگی حضرت زهرا «س» همین بس که در نسب خانوادگی شهره جهان است، زیرا پدری چون حضرت محمد«ص»، اولین فرد جهان هستی در کمال و فضائل و مادری چون خدیجه کبری«ع» یکی از زن های کامله جهان هستی و دومین مسلمان و فداکارترین فرد در راه اسلام و همسری چون امیرمؤمنان علی«ع» که به منزله جان پیامبر«ص» و برترین انسان بعد از ایشان است و فرزندانی چون حسنین«ع» و زینبین«س» دارد. به راستی کجا می توان خانه ای جز خانه گلی فاطمه یافت که چنین انسان های بزرگی در آن جمع شوند.

امام صادق «ع» فرمود: «او صدیقه کبری است که قرن های گذشته بر محور شناخت او دور زده است.»(1)

چگونه می توان او را شناخت، در حالی که خدای متعال به پیامبر اکرم«ص» فرموده است: «یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک ولولا علی لما خلقتک ولولا فاطمه لما خلقتکما؛(2) ای پیامبر! اگر تو نبودی هستی را نمی آفریدم و اگر علی نبود تو را خلق نمی کردم و اگر فاطمه نبود، شما دو نفر را به وجود نمی آوردم.»

پیامبر گرامی اسلام درباره او فرمود: «اگر [خوبی ها و] زیبایی ها به صورت انسانی درآید، او فاطمه خواهد بود، بلکه او برتر [از آن] است؛ به راستی که دخترم فاطمه برترین انسان روی زمین از نظر عنصر و ذات و از نظر شرافت وبزرگواری است.»(3)

حضرت مهدی صاحب الزمان«عج»، فاطمه« س» را الگو و مقتدای خویش می دانند و می فرمایند: «و فی ابنه رسول الله لی اسوه حسنه، وسیردی الجاهل رداءه عمله و سیعلم الکافر لمن عقبی الدار؛(4) دختر رسول خدا« ص» زیباترین الگو برای من است، و به زودی نادان، پستی عمل خویش را خواهد دید و کافران درمی یابند که پایان کار به نفع چه کسی است.»

و امام صادق«ع» او را لیله القدر نامید.(5)

اعترافات محققین اهل سنت

1ـ ابن صباغ مالکی: «در افتخار فاطمه همین بس که دختر پیامبر«ص» خیرالبشر است، فاطمه ای که ولادتش پاک و سیده است به اتفاق همه مسلمین.» (6)

2ـ محمد بن طلحه شافعی: «دقت کن در آیه مباهله(7) و ترتیب و عبارات آن و اشاراتی که به علو مقام فاطمه دارد و چگونه او در وسط قرار گرفته است تا مقام و منزلت او بیشتر روشن گردد.»(8)

3-  عباس محمود، العقاد المصری: «در هر دینی یک چهره از زن کامله وجود دارد که همه او را تقدیس می کنند و گویا او نشانه خداوند بین مردان و زنان است. در مسیحیت چهره مریم پاکدامن و در اسلام لاجرم آن چهره کامله فاطمه بتول است».(9)

4- دکتر علی ابراهیم حسن: «در زندگی فاطمه انواع عظمت ها را می بینیم که این عظمت ها را همچون بلقیس و... از راه داشتن قصر و ثروت و زیبایی ظاهری به دست نیاورده است. و همچون عایشه، شهرت خویش را از راه رهبری جنگجویان ( در جنگ جمل) و رویارویی با مردان به چنگ نیاورده، بلکه از راه حکمت و بزرگی شخصی خود، عالم را از حکمت و عظمت پر کرده است. حکمتی که مرجعش کتب فلاسفه و علما نیست. بزرگی که ریشه اش پادشاهی و ثروت نیست، بلکه از درون جانش و کمالات نفسش ریشه می گیرد.»(10)

فضائل حضرت زهرا«س»

در اینجا به برخی از فضائل حضرت فاطمه«ع» اشاره می شود:

1ـ نور فاطمه«س»

پیامبر اکرم«ص» فرمود: «خلق نور فاطمه «ع» قبل ان تخلق الارض و السماء فقال بعض الناس: یا نبی الله! فلیست هی انسیه؟! فقال: فاطمه حوراء انسیه؛(۱۱) نور فاطمه قبل از خلقت زمین و آسمان آفریده شد، بعضی از مردم عرض کردند: »ای پیامبر خدا! پس زهرا از آدمیان نیست؟» فرمود: «فاطمه حوریه بشری است.»

پیامبر اکرم«ص» در جای دیگر فرمود: «لما خلق الله الجنه خلقها من نور وجهه، ثم اخذ ذالک النور فقذفه فاصابنی ثلث النور، و اصاب فاطمه ثلث النور، واصاب علیا و اهل بیته ثلث النور؛ فمن اصابه من ذلک النور اهتدی الی ولایه محمد، ومن لم یصبه من ذلک النور ضل عن ولایه آل محمد«ص»، «خداوند بهشت را از نور وجود خود آفرید، سپس آن را برگرفته و رها کرد. پس یک سوم آن به من [پیامبر«ص» و یک سوم آن به فاطمه و ثلث باقیمانده به علی «ع»و اهل بیت او اصابت کرد. پس هر کس که از آن نور به او برسد، به ولایت آل محمد«ص» رهنمون می شود، و هر کس از آن نور به او نرسد، از ولایت آل محمد«ص» گمراه می شود [و به بیراهه خواهد رفت].»(۱۲)

2ـ چرا فاطمه؟

یونس می گوید، امام صادق«ع» فرمود: «لفاطمه«ع» تسعه اسماء عندالله عزوجل: فاطمه، والصدیقه، والمبارکه، والطاهره، والزکیه، والراضیه، والمرضیه والمحدثه والزهراء ثم قال«ع» اتدری ای شیء تفسیر فاطمه؟ قلت اخبرنی یا سیدی، قال: فطمت من الشر؛(۱۳)

همچنین برای وجه تسمیه فاطمه«ع» وجوه دیگری نقل شده است که عبارتند از:

1ـ فاطمه از اسم خداوند یعنی فاطر گرفته شده است.(۱۴)

2ـ چون دوستان و شیعیان او از آتش جهنم در امان اند.(۱۵)

3ـ نیایش زهرا«س»

امام صادق«ع» فرمود: «کانت اذا قامت فی محرابها زهر نورها لاهل السماء کما یزهر الکواکب لاهل الارض؛(۱۷) هرگاه فاطمه«ع» در محراب عبادتش می ایستاد، نور او برای اهل آسمان می درخشید؛ آنگونه که ستارگان برای اهل زمین می درخشند.»

امام حسن«ع» فرمود:

«ما کان فی الدنیا اعبد من فاطمه«س» حتی تورم قدماها؛ (۱۸) عابدتر از فاطمه در دنیا نبود، [آنقدر عبادت کرد] که پاهای [مبارکش] ورم کرد.»

4ـ نیت خالص فاطمه«س»

از حسین بن روح سؤال شد: پیامبر اسلام«ص» چند دختر داشت؟ گفت: چهار دختر. سؤال شد: کدامیک برتر بود؟ گفت: فاطمه؛ به خاطر اینکه وارث [علم] نبی بود و نسل پیامبر«ص» از طریق او انتشار یافت و خداوند این دو خصلت را به خاطر اخلاص او عنایت فرمود. (۱۹)

5ـ تسبیح فاطمه«س»

از علی«ع» نقل شده است که: یکی از پادشاهان عجم برده ای به پیامبر هدیه نمود، من به فاطمه گفتم نزد رسول خدا برو و خدمتگزاری برای خود درخواست کن. زهرا نزد رسول خدا رفت و این موضوع را با ایشان در میان گذارد، پیامبر«ص» فرمودند: فاطمه جان! چیزی به تو دهم که برایت از خادم و آنچه در دنیاست بهتر باشد؛ بعد از نماز، 34 بار الله اکبر و 33 مرتبه الحمدلله و 33 بار سبحان الله بگو.

آنگاه این اذکار سه گانه را با «لااله الاالله.» پایان بخش، و این برای تو از آنچه خواسته ای و از دنیا و آنچه در دنیاست بهتر خواهد بود. (۲۰)

 امام صادق«ع» در فضیلت تسبیحات حضرت زهرا«س» فرمود: «من سبح تسبیح فاطمه الزهرا«س» قبل ان یثنی رجلیه من صلاه الفریضه غفرالله له؛ (۲۱) هر کس تسبیح فاطمه را قبل از آنکه از حالت نماز فارغ شود بگوید؛ خداوند او را می آمرزد.»

و همچنین امام صادق«ع» بارها می فرمودند: «تسبیح فاطمه«س» فی کل یوم فی دبر کل صلاه احب الی من الف رکعه فی کل یوم؛ (۲۲) تسبیح فاطمه زهرا«س» درهر روز بعد از هر نماز نزد من محبوب تر از هزار رکعت نماز در هر روز است.»

و نیز فرمودند: «من الذکر الکثیر الذی قال الله عزوجل «واذکروا الله ذکرا کثیرا»؛ (۲۳) تسبیح فاطمه زهرا«س» مصداق ذکر کثیری است که خداوند فرمود: خدا را یاد کنید، یاد کردنی بسیار.»

6ـ محدثه بودن زهرا«س»

دانشمندان شیعه و سنی بالاتفاق معتقدند که بعد از پیامبر اسلام یقیناً بشر محدث وجود داشته است، منتهی در مصداق اختلاف است. در تعریف محدث می گویند: «المحدث یسمع الصوت ولا یری شیئا؛ (۲۴) محدث صدای فرشته را می شنود، ولی چیزی را نمی بیند.»

امام صادق«ع» فرمود: «فاطمه بعد از رحلت پیامبر اکرم«ص» 75 روز بیشتر زنده نماند و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پی در پی به حضورش می رسید، و او را در عزای پدر تسلیت می گفت.» (۲۵)

در زیارتنامه حضرت فاطمه«س» هم می خوانیم: «السلام علیک ایتها المحدثه العلیمه.» (۲۶)

 7ـ بخشش زهرا«س»

بهترین و برترین انفاق آن است که از محبوب ترین چیز انفاق شود و انفاق های فاطمه«ع» چنین بود، که به دو نمونه اشاره می شود.

الف) گردنبند پربرکت

جابربن عبدالله انصاری می گوید: «روزی نماز عصر را با پیغمبر«ص» خواندیم. ناگاه پیرمردی خدمت رسول خدا رسید که لباس کهنه ای پوشیده بود و از شدت پیری و ناتوانی نمی توانست بر جای خودش قرار گیرد. عرض کرد: «یا رسول الله! گرسنه ام، سیرم کن. برهنه ام، لباسی به من عطا کن. تهیدستم، چیزی به من بده.» رسول خدا«ص» فرمود: «من که اکنون چیزی ندارم، ولی تو را به جایی راهنمایی می کنم، شاید حاجتت برآورده شود.» سپس به بلال فرمود: «پیرمرد ناتوان را به خانه فاطمه هدایت کن». او بعد از ورود به خانه زهرا«س» سلام و نیاز خود را بیان کرد. فاطمه گلوبندی را که پسر عمویش به وی اهداء کرده بود، به او داد و فرمود: «بفروش و زندگی خود را بدان اصلاح کن».

پیرمرد برگشت و جریان را خدمت پیغمبر عرض کرد. آن حضرت گریست و فرمود: «گردنبند را بفروش تا خدا به برکت عطای دخترم برای تو گشایشی فراهم سازدپیرمرد بعد از فروش گردنبند، به پیامبر«ص» عرض کرد: «به برکت عطای فاطمه«ع» بی نیاز شدم.» (۲۷)

ب) لباس عروسی

صفوری شافعی از ابن جوزی نقل می کند که رسول خدا«ص» در شب عروسی فاطمه«س» برای او پیراهن تازه ای آماده کردند. جامه ای کهنه و وصله دار نیز در نزد ایشان بود. سائلی در زد و گفت: «از خانه رسول خدا«ص» جامه ای کهنه می خواهم.» فاطمه می خواست جامه کهنه را بدهد، ولی سخن خدا به یادش آمد که می فرماید: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون.»؛ «به نیکویی نخواهید رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.»

پس جامه نو را به وی داد. وقتی هنگام زفاف حضرت شد، جبرئیل به محضر رسول خدا«ص» آمد و عرض کرد: «یا رسول الله! پروردگارت سلام می رساند و مرا نیز فرمان داده که به فاطمه«س» سلام برسانم و برای وی توسط من جامه ای از دیبای سبز از جامه های بهشتی فرستاده است.

8ـ مقام شفاعت

1ـ پیامبر اسلام خطاب به امام حسن و امام حسین«ع» فرمود: «انتما الامامان ولامکما الشفاعه؛(۲۸) شما دو نفر (حسنین) امام هستید و برای مادر شما شفاعت است.»

2ـ پیامبر اسلام«ص» فرمود: «وقتی روز قیامت شود، از باطن عرش ندا می رسد که ای اهل قیامت! چشم های خویش را پایین افکنید تا فاطمه دختر محمد با پیراهن خضاب شده به خون حسین عبور کند. در آن عرصه حضرت فاطمه پایه عرش را می گیرد و عرضه می دارد: پروردگارا! تو جبار عادلی. بین من و کسانی که فرزندان مرا کشتند قضاوت فرما. رسول اکرم«ص» فرمودند: «به حق خدای کعبه سوگند که پروردگارم به سنت من حکم خواهد فرمود.

آنگاه زهرا«س» عرضه می دارد: «اللهم اشفعنی فیمن بکی علی مصیبته؛ پروردگارا به من اجازه شفاعت کسانی را بفرما که در مصیبت حسینم گریه کرده اند» و خدای تعالی اذن شفاعت آنان را به ایشان عنایت می فرماید.» (۲۹)

3ـ جابربن عبدالله انصاری می گوید: به حضرت باقر«ع» عرض کردم: «فدایت شوم، یابن رسول الله! برای من حدیثی در فضیلت جده ات فاطمه زهرا بفرمایید تا هنگامی که آن را برای شیعیان بیان می کنم خوشحال گردند. امام باقر«ع» فرمود: پدرم و او از جدم، از رسول خدا«ص» نقل می فرمود که: در روز قیامت برای انبیاء و رسل منبرهایی از نور برپا می شود و منبر من در روز قیامت از همه بلندتر است. آنگاه خداوند می فرماید: «خطبه بخوان»، پس خطبه ای بخوانم که احدی از انبیاء و رسل مانند آن را نشنیده است. پس برای اوصیاء نیز منبرهایی از نور برافراشته می شود و در میان آنها منبری برای وصی من علی بن ابی طالب نصب می گردد که از همه بلندتر است؛ آنگاه خداوند به علی«ع» می فرماید خطبه بخوان، پس خطبه ای می خواند که احدی از اوصیاء مانند آن نشنیده است.

آنگاه برای فرزندان انبیاء و رسل منبرهایی از نور نصب می گردد، پس برای دو فرزند و نوه و دو ریحانه ایام حیاتم (حسنین«ع») منبری برپا می شود و به آنان گفته می شود خطبه بخوانید و آن دو خطبه هایی می خوانند که هیچ یک از فرزندان انبیاء و رسل مانند آن را نشنیده اند.

آنگاه منادی که جبرئیل است ندا می دهد: فاطمه دختر محمد«ص» کجاست؟ آنگاه فاطمه«ع» برمی خیزد، [تا اینکه فرمود:] خدای تعالی می فرماید: « ای اهل محشر! کرامت و بزرگواری از آن کیست؟» محمد و علی و حسنین«ع» عرض می کنند: «برای خدای واحد قهار. آنگاه خداوند می فرماید: ای اهل محشر! من امروز کرامت و بزرگی را برای محمد و علی و فاطمه و حسنین«ع» قرار دادم.

ای اهل محشر! سرها را پایین افکنده و چشم ها را ببندید، این فاطمه است که به سوی بهشت می رود. آنگاه جبرئیل شتر بهشتی می آورد، در حالی که دو طرفش را دیباج آویزان کرده اند و مهار آن از لؤلؤ تازه است. حضرت بر آن سوار می شوند و خدای متعال صدهزار فرشته را در طرف راست و صدهزار فرشته در سمت چپ وی می فرستد، و صدهزار فرشته را مأمور می فرماید تا حضرت فاطمه«س» را روی بال های خود سوار کنند تا ایشان را به در بهشت برسانند. وقتی که به در بهشت می رسند، حضرتش می ایستد، خدای متعال می فرماید: «ای دخت حبیب من! چرا توقف کردی و حال آنکه من تو را امر کرده بودم به بهشت من درآیی؟» حضرت صدیقه«س» عرض می کند: «پروردگارا دوست می دارم که ارزش و قدر و قیمت من در مثل چنین روزی شناخته شود». خداوند می فرماید: «یا بنت حبیبی! ارجعی فانظری من کان فی قلبه حب لک او لاحد من ذریتک خذی بیده فادخلیه الجنه!؛ ای دختر حبیب من! برگرد و بنگر هر که در قلبش محبت تو و یا محبت یکی از فرزندان تو باشد، دستش را بگیر و او را داخل بهشت نما.»

حضرت باقر«ع» فرمود: «والله ای جابر! در آن روز حضرت زهرا«س» شیعیان و دوستانش را برمی گزیند و انتخاب می کند، همانگونه که پرنده دانه نیکو را از دانه بد جدا می کند. وقتی که شیعیان سیده زنان دو عالم به آن بزرگوار نزدیک و بر در بهشت می آیند، خدای تعالی در قلب آنان چنین می افکند که در آنجا بایستند. وقتی می ایستند خداوند می فرماید: «ای دوستان من! توقف شما برای چیست؟» و حال آنکه فاطمه دخت حبیب من شفاعت شما را نموده است؟ پاسخ دهند: پروردگارا ما دوست داریم که در چنین روزی ارزش و منزلت مان شناخته شود. خداوند می فرماید: « ای دوستان من! برگردید و ببینید چه کسی به خاطر آنکه شما فاطمه را دوست می داشتید، شما را دوست می داشت؟ چه کسی به شما به خاطر دوستی فاطمه زهرا«س» غذا داد؟ چه کسی شما را به خاطر دوست داشتن فاطمه«س» لباس پوشانید؟ چه کسی به شما به خاطر دوستی فاطمه«س» شربتی نوشانید؟ چه کسی به خاطر فاطمه«س» و دوستی وی، غیبت غیبت کننده ای را از شما رد کرد؟ پس دستش را بگیرید و او را وارد بهشت نمایید (۳۰(

پی نوشت:

1ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت، داراحیاء التراث العربی)، ج 43، ص 105.

2ـ علامه مرندی، ملتقی البحرین، ص 14؛ ر. ک: میرجهانی، الجنه العاصمه، ص 148؛ صالح بن عبدالوهاب العرندس، کشف اللآلی، به نقل از فاطمه زهرا«س»، بهجه قلب المصطفی، رحمانی همدانی (تهران، نشر المرضیه، دوم، 1372) ص 9.

3ـ حموینی، فرائد السمطین، ج 2، ص 68.

4ـ بحارالانوار، (پیشین)، ج 53، صص 179- 180.

5ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، (داراحیاء التراث العربی)، ج 43، ص 65.

6ـ الفصول المهمه (بیروت)، ص 143.

7ـ آل عمران، 61.

8ـ مطالب السئول، چاپ ایران، ص 6 و 7.

9ـ توفیق ابواعلم، اهل البیت، ص 128.

10ـ علامه دخیل، فاطمه الزهراء، ص«ع» 171.

۱۱ـ عبدالله بحرانی، العوالم، (قم مدرسه المهدی)، ج 6، ص 9.

۱۲ـ بحارالانوار، (پیشین)، ج 43، ص 44.

۱۳ـ بحار (پیشین)، ج 43، ص 10.

۱۴ـ همان، ص 65.

۱۵ـ همان، ص 16.

۱۶ـ همان، ص 16.

۱۷ـ همان، ص 12.

۱۸ـ همان، ص 49.

۱۹ـ همان، ص 37.

۲۰ـ سیدمحمدکاظم قزوینی، فاطمه الزهراء از ولادت تا شهادت، ترجمه دکتر حسین فریدونی، نشر آفاق، چاپ سوم، 1365، ص 224.

۲۱ـ کلینی، الکافی، ج 2، ص 342.

۲۲ـ حسین طبرسی، مکارم الاخلاق، (بیروت، مؤسسة الاعلمی)، ص 281.

۲۳ـ وسائل الشیعه، حر عاملی، (داراحیاء التراث العربی)، ج 4، ص 1022.

۲۴ـ بحارالانوار، پیشین، ج 26، ص 75 - 76.

۲۵ـ همان، ج 14، ص 206 و ج 43، ص 78.

۲۶ـ اصول کافی، ج 1، ص 241 و بحارالانوار، ج 22، ص 546، و ج 26، ص 41.

۲۷ـ بحار، ج 97، ص 195.

۲۸ـ همان، ج 43، ص 56.

۲۹ـ کشف الغمه، ج 1، ص 506.

۳۰ـ اسد الغابه، ج 5، ص 523؛ گنجی شافعی، کفایه الطالب، ص 212؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج 2، ص 18؛ همدانی، موده القربی، 104.

۳۱ـ بحارالانوار، (پیشین)، ج 8، ص 51؛ تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی، ص 113.

 

سوتیترها:

1ـ در عظمت و بزرگی حضرت زهرا«س» همین بس که در نسب خانوادگی شهره جهان است، زیرا پدری چون حضرت محمد«ص»، اولین فرد جهان هستی در کمال و فضائل و مادری چون خدیجه کبری«س»یکی از زن های کامله جهان هستی و دومین مسلمان و فداکارترین فرد در راه اسلام و همسری چون امیرمؤمنان علی«ع» که به منزله جان پیامبر«ص» و برترین انسان بعد از ایشان است و فرزندانی چون حسنین«ع» و زینبین«س» دارد. به راستی کجا می توان خانه ای جز خانه گلی فاطمه یافت که چنین انسان های بزرگی در آن جمع شوند.

 

2ـ پیامبر اکرم«ص» فرمود: «خلق نور فاطمه«س» قبل ان تخلق الارض و السماء فقال بعض الناس: یا نبی الله! فلیست هی انسیه؟! فقال: فاطمه حوراء انسیه؛ نور فاطمه قبل از خلقت زمین و آسمان آفریده شد، بعضی از مردم عرض کردند: »ای پیامبر خدا! پس زهرا از آدمیان نیست؟» فرمود: «فاطمه حوریه بشری است.»

3ـ از علی«ع» نقل شده است که: یکی از پادشاهان عجم برده ای به پیامبر هدیه نمود، من به فاطمه گفتم نزد رسول خدا برو و خدمتگزاری برای خود درخواست کن. زهرا«س» نزد رسول خدا رفت و این موضوع را با ایشان در میان گذارد، پیامبر«ص» فرمودند: «فاطمه جان! چیزی به تو دهم که برایت از خادم و آنچه در دنیاست بهتر باشد، بعد از نماز، 34 بار الله اکبر و 33 مرتبه الحمدلله و 33 بار سبحان الله بگو».

  • حسین توکلی


کوچه باغ‌های تنگ و تاریک مدینه، در زیر نور بی‌رمق ماه، در هاله‌ای از تاریکی فرو رفته است. دیوارهای گلی، با آن در‌های چوبی که از شدّت اشعه‌های خورشید، رنگ باخته‌اند، چهره خسته و قدیمی شهر را، جلوه خاصّی بخشیده‌اند. شهر در بستر شگفت‌انگیز شب، به شهر مردگان می‌ماند. تنها گاه، نجوای مرغی، در دل نخلستان‌های اطراف مدینه، پیکر این سکوت وهم‌انگیز را می‌خلد.


در میان این کوچه‌های تنگ و تاریک، مردی خسته از گذر ایّام، با کوله‌باری از خاطرات و تلخ کامی‌ها، امّا استوار و مصمّم، گام بر می‌دارد. در پی او بانویی بر مرکبی نشسته، خاموش و آرام روان است. از دور می‌پنداری سال‌های بی‌شماری از بهار زندگی را پشت سر دارد. از نزدیک به راحتی می‌توان خطوط دَر همِ رنج و غصّه را در چهره‌اش خواند؛ امّا بر سراسر وجودش آمیخته‌ای از بزرگی و عظمت سایه افکنده است. دو کودک زیبا و دلربا نیز آنان را همراهی می‌کنند. در چشم‌های کوچک و درخشانشان، خواب لانه کرده است. به زحمت پیکر خود را به پیش می‌رانند. دست در دست یکدیگر دارند و مهربان و صمیمی‌اند.

مرد با چشمان نافذش، یک یک درهای چوبی و کهنه را از نظر می‌گذراند. به هر دری که می‌رسد، لحظاتی می‌ایستد. با دقّت به آن نگاه می‌کند و سپس به راه خود ادامه می‌دهد. ناگهان در برابر درِ خانه‌ای می‌ایستد. آن را به خوبی می‌شناسد. خانه معاذ بن جبل است. مدّت‌ها در رکاب پیامبر(ص) شمشیر زده است؛ امّا اکنون رنگ‌های درهمِ مظاهر دنیا، بوم قلبش را سیاه کرده‌اند. مرد، نگاهی به زن می‌افکند. به سادگی می‌توان تردید را در چشم‌هایش یافت. با دو دلی دست دراز می‌کند و کوبه در را چند بار بر پیکر کهنه و رنگ و رو رفته در می‌کوبد. پس از لحظاتی صدایی از آن سو، غرق خواب و بی‌حوصله، پاسخ می‌دهد و در را می‌گشاید. در با ناله‌ای جان‌خراش به روی پاشنه می‌چرخد. معاذ از روبه‌رو شدن با چنین صحنه‌ای، دلش می‌لرزد. توان سخن گفتن را از دست داده است. حالت مظلومانه این گروه کوچک، قلبش را می‌آزارد.

زن با صدایی لرزان و شکسته، خود را معرفی می‌کند. در آهنگ صدایش، غمی جانکاه موج می‌زند. از رنج‌ها می‌گوید. از ظلم‌ها و نامردمی‌هایی که در حقّش روا داشته‌اند. می‌گوید که چگونه همان‌ها که از نزدیکی و قرابت به پدرش دم می‌زدند، پس از رحلت او، از هیچ ظلمی در حقّ او دریغ نکردند و حکم خدا را نادیده گرفتند و بر مسند رسول خدا(ص) تکیه زدند.

زن، عنان از کف داده است. گویی در وجودش، زخمی دیرینه سر گشوده است. آهنگ صدایش، دل سنگ را آب می‌کند. معاذ همچنان ایستاده است و چشم به خاک‌های تیره و تفتیده دوخته است. زن در برابر این همه ظلم و ستم، از او یاری می‌طلبد و در پی آن، اشک امانش نمی‌دهد.

معاذ که قربانی دنیاطلبی و تن‌پروری خود شده است، می‌گوید: آیا به جز من، کس دیگری به حمایت شما پرداخته است؟
این سؤال خاطرات تلخی را بر ذهن زن می‌نشاند. آهی از ته دل می‌کشد و پاسخ می‌دهد: «خیر! کسی دست یاری به سوی ما دراز نکرد!»

پس چه کاری از دست من، به تنهایی، ساخته است؟! زن دیگر تحمّل ندارد. چگونه ممکن است، کسانی که خود را صحابی پیامبر(ص) معرفی می‌کنند، او را در اوج غربت و تنهایی، یاری نکنند. مگر معاذ جایگاه او را در نزد پیامبر(ص) نمی‌داند؛ در حالی که به شدّت می‌گرید، با آهنگی محکم می‌گوید: «ای معاذ! با تو دیگر سخن نخواهم گفت، تا بر پیامبر خدا(ص) وارد شوم!» مرد مأیوسانه چشم از معاذ می‌گیرد و به دوردست‌ها، خیره می‌شود.

آهسته، امّا ناامید و دل شکسته حرکت می‌کند. زن، بی‌تاب و مضطرب است و آثار خستگی از سر و روی کودکان می‌بارد؛ امّا نمی‌توانند به خانه بازگردند؛ چرا که مرد رسالتی خطیر را بر دوش می‌کشد. باید تا آنجا که می‌تواند، در هدایت این مردم بکوشد تا بهانه‌ای برای آنها باقی نماند. می‌داند که اگر اسلام از همین ابتدا منحرف شود، در آینده‌ای نه چندان دور، فساد و تباهی آن را در بر خواهد گرفت.

او یقین دارد که آیندگان نیز، او را در دل این کوچه‌های تنگ و تاریک، در حالی که همسر ناتوان و فرزندان خردسال خود را همراه دارد، خواهند دید و درخواهند یافت که علی(ع) در رسالت گرانبار خود، لحظه‌ای کوتاهی نکرده است. آن درِ چوبی و کهنه، درِ خانه یکی دیگر از صحابی رسول خدا(ص) است. او نیز زمانی نامش در زمره یاران پیامبر(ص) می‌درخشید. دست علی(ع) به سوی کوبه در دراز می‌شود. خاطره تلخ معاذ، دستش را می‌لرزاند؛ امّا چاره‌ای نیست، باید وظیفه‌اش را انجام دهد. در را می‌کوبد و پس از لحظاتی، صحابی در برابر در ظاهر می‌شود. فاطمه(س) که دیگر کورسوهای امید، در وجودش، رو به خاموشی نهاده است، بار دیگر حقایق را برای وی مرور می‌کند.
او نیز در قلبش، نور ایمان مُرده است. پرده‌های خودپرستی و تیرگی‌های بی‌تفاوتی بر سراسر قلبش خیمه زده‌اند تا آنجا که بدون آنکه فکر کند، می‌گوید: ما با ابوبکر بیعت کرده‌ایم، اگر علی زودتر می‌آمد، با او بیعت کرده بودیم!
سخن وی آنچنان جاهلانه است که دل علی(ع) می‌گیرد. مگر خلافت مسلمانان امری ساده است که به این سادگی معیّن گردد. علی(ع) که کوه صبر است با متانت پاسخ می‌دهد: «آیا من می‌توانستم پیکر رسول خدا(ص) را در منزلش رها کرده و پیش از آنکه وی را به خاک بسپارم، از منزل بیرون آمده و با مردم بر سر حکومت نزاع نمایم؟!»
فاطمه(س) که اوج مظلومیّت شوهرش را می‌بیند، که چگونه مردی این چنین با عظمت، مجبور است با مردمی فرومایه هم‌سخن شود، سخن علی(ع) را تأیید می‌کند و می‌فرماید: «ابوالحسن {علی(ع)ج} آنچه را که شایسته و سزاوار بود، انجام داد و آنان نیز اعمالی انجام دادند که تنها خدا به آن رسیدگی می‌کند و بر آن قضاوت خواهد کرد.»
شب از نیمه گذشته است و کودکان در ژرفای چشمانشان خستگی موج می‌زند. فاطمه(س) نیز خسته است.

کمردرد امانش را بریده است و بی‌مهری‌های یاران پدرش، روحش را سخت می‌آزارد. علی(ع) به سوی خانه حرکت می‌کند تا فردا شب و شب‌های دیگر نیز برای هدایت این خلق گمراه تلاش کند. چهل شب علی(ع) به همراه همسر غم‌دیده و فرزندان خردسالش، در تاریکی شب، مهاجران و انصار را به یاری فراخواند؛(1)

امّا گویی تمامی قلب‌ها زنگ زده بود.

این غم، پس از آن، در گوشه دل علی(ع) خانه کرد و گاهی قلب دریایی‌اش را می‌آشفت. دشمنان آن حضرت نیز، به این نکته به خوبی پی برده بودند. معاویه که خطرناک‌ترین دشمن اسلام بود، برای آنکه نمک بر زخم کهنه علی(ع) بپاشد، بعدها به او نوشت:آیا گذشته را به یاد می‌آوری، که فاطمه را شبانه سوار بر اسب چهارپایی می‌کردی و دست حسن و حسین را گرفته بودی، پس از آنکه با ابوبکر بیعت شده بود. تمامی اهل بدر و سابقین در اسلام را به یاری خواندی و کسی نماند؛ مگر آنکه تو با همسرت، به سراغ او رفتی...(2)

از آن هنگام که پیامبر(ص) به ملکوت پیوست، حلقه اشک نیز بر گوشه چشم فاطمه(س) نشست و این حلقه تا پایان عمر بر چشمانش ماندگار شد. هر لحظه که بر صفحه دل زهرا(س) چهره پدر نقش می‌بست، زلال اشک، چون دو نهر کوچک از گوشه‌های چشمان مقدّسش جاری می‌شد. از سوی دیگر خارهایی که پای پدرش را می‌خلید، اینک بر چشمان شوهرش نشسته بود و استخوان‌هایی که بر سر و روی رسول خدا(ص) فرود می‌آمد، گلوی او را سخت می‌فشرد. علی(ع) که زمانی یار و مونس پیامبر(ص) بود و در دنیای اسلام، پس از پیامبر(ص) مهم‌ترین رکن آن شمرده می‌شد، اینک زانوی غم در بغل گرفته بود و همچون مرغی پر شکسته، خانه‌نشین شده بود. هر لحظه که فاطمه(س) به علی(ع) می‌نگریست، از این همه مظلومیّت و بی‌مهری قوم با او، دلش آتش می‌گرفت. راز سعادت و کامیابی این مردم، در دست‌های قدرتمند این عصاره شجاعت و علم بود؛ امّا مردم از وی روی گردانده بودند و حتّی ریسمان به گردن مبارکش افکندند.

ولیّ الله را می‌دید که چون گنجی سر به مهر، نهان مانده است و در برابر، عنانِ حکومت اسلامی را نابخردان غصب کرده‌اند. فاطمه(س) به آینده چشم دوخته بود. دیوارهای کجی را می‌دید که بر این خشت‌های کج استوار شده است و هر لحظه در معرض فرو ریختن است.

از سوی دیگر، درد پهلو و بازو، هر روز شدّت بیشتری می‌یافت و قوای جسمانی فاطمه(س) را تقلیل می‌داد؛ خصوصاً راهپیمایی‌های شبانه و گفت‌وگوهای پی در پی و برخوردهای سرد و بی‌روح، او را بیش از پیش ضعیف کرده بود. داغ جان سوز کودک شش ماهه‌اش، محسن نیز لحظه‌ای او را وا نمی‌نهاد. شاید در عالم خیال، محسنش را می‌دید که مظلومانه در میان خاک و خون می‌غلطد و او که از درد به خود می‌پیچد، نمی‌تواند او را یاری کند.
حسن(ع) و حسین(ع) نیز از آن هنگام که غم و غصّه، پایش به این خانه باز شده بود، آرام و قرار نداشتند. گاه که رنگ ارغوانی در را می‌دیدند و گاه چهره نیلی مادر، قلب کوچک و شیشه‌ای آنها را می‌آزرد. آنان که زمانی جایگاهشان، بر زانوی پیامبر(ص) بود، اینک در آغوش ماتم آرمیده و با ماجراهای تلخ و جان‌سوز هم‌بازی شده‌اند.زینب(س) در این میان، هر چند کودکی بیش نبود؛ امّا چون پروانه‌ای به گرد مادر می‌گردید و اشک می‌ریخت. دست‌های کوچکش را بر چهره مادر می‌مالید و اشک از گونه‌های مطهّرش می‌زدود.امّ کلثوم(س) هم غم‌ها را با زینب(س) تقسیم کرده بود.تمامی این حالات و تفکّرات، دل زهرا(س) را به اقیانوسی از اشک و خون تبدیل کرد. دلش می‌جوشید و دیدگانش می‌خروشیدند. دل، شرح غم را بر صفحه خود ترسیم می‌کرد و دیده، در زلال قطره‌های شفّاف، تصویر را در خود منعکس می‌نمود. خنجر درد، سینه را پر خون می‌کرد و چشم‌ها، خونابه‌های دل را بیرون می‌ریختند.

 ...و رفته رفته اشک هم‌دم و مونس زهرا(س) شد. نه صبح می‌شناخت، نه شب. تنها می‌گریید و چون شمعی، آب می‌شد. دامنش همواره لبریز از اشک بود و هر جا می‌نشست، زمین تشنه را سیراب می‌کرد. دیگر خواب نیز با زهرا(س) سر آشتی نداشت. شب‌ها که به سوی بستر می‌رفت، اشک، خواب را از چشمان او جارو می‌کرد. به عبادت که می‌ایستاد، شانه‌هایش لختی آرام و قرار نداشتند. دیگر زهرا(س) دنیا را تار می‌دید. همه چیز را شکسته می‌پنداشت. تمامی زمین و آسمان می‌لرزند و لحظه‌ای دیگر، بر سر او فرود می‌آیند. ناله‌های محزون او نیز چاشنی گریه‌های او بود. ناله‌اش به جان آتش می‌زد و دل سنگ را خاکستر می‌کرد.

آنچنان ناله‌ها و گریه‌های فاطمه(س) جانسوز بود که آنانی که خود، این همه ظلم، بر او روا داشته بودند، نیز آشفته و پریشان شدند. گریه‌های فاطمه(س) چون پتکی بود که بر دیواره وجدان‌های خفته آنها فرود می‌آمد.رفته رفته خبر گریه‌های شبانه‌روزی فاطمه(س) در تمامی شهر پیچید و ناله‌های او، دردها و غصّه‌های او را در هم می‌پیچید و بر فضای مدینه می‌پاشید. مردم که می‌دیدند، گریه‌های فاطمه(س) یادآور، ظلم‌هایی است که بر او روا داشته‌اند، گروهی از پیرمردان مدینه را نزد علی(ع) فرستادند. آنان به نزد علی(ع) آمدند و گفتند:ای ابالحسن! فاطمه شب و روز گریه می‌کند و این امر، آسایش ما را ربوده است. شب‌ها نمی‌توانیم، استراحت کنیم و روزها هم، دست و دلمان به کار نمی‌رود. به فاطمه(س) بگویید، یا شب گریه کند و روز آرام گیرد یا روز گریه کند و شب، آرام گیرد! امّا علی(ع) چگونه می‌توانست این پیام را به فاطمه(س) برساند. او که تمامی جنبه‌های زندگی‌اش را رنگ سیاه محرومیّت پوشانیده بود، به جز اشک و آه، چیز دیگری نداشت. می‌دانست که اگر فاطمه(س) گریه نکند، لحظه‌ای دیگر دوام نخواهد آورد. با این حال برای آنکه پیام را منتقل کرده باشد، با مهربانی به فاطمه(س) فرمود: «فاطمه جان! پیرمردان مدینه تقاضا کردند که از تو بخواهم، در فراق و دوری پدر بزرگوارت، یا شب گریه کنی، یا روز.»
فاطمه(س) در حالی که اشک مجالش نمی‌داد، به زحمت فرمود: «ای اباالحسن! زندگی من در این دنیا کوتاه است و چندی بیشتر در میان این مردم، نخواهم ماند؛ امّا به خدا سوگند نه شب آرام می‌گیرم و نه روز تا آنکه به پدرم، رسول خدا بپیوندم!»

علی(ع) دریافت که نمی‌توان در برابر اشک‌های فاطمه(س) سدّی افراشت. بار مصیبت و غم جدایی پیامبر(ص) آن‌چنان بر قلب فاطمه(س) فشار آورده بود که عنان اشک از دست خود او نیز رها شده بود و در حقیقت، این لخته‌های جگر فاطمه(س) بود که از چشمان غم‌بارش، بیرون می‌ریخت. از این رو، علی(ع) در بیرون مدینه در کنار قبرهای بقیع، سرپناهی برپا کرد تا برای همیشه قبله‌گاه عاشقان فاطمه(س) باشد.(3)

هر روز که خورشید نگران و مضطرب، از پس کوه‌ها، سر بر می‌آورد، فاطمه(س) دست حسن و حسینش را می‌گرفت و با حالتی رقّت‌بار، به سوی آنجا حرکت می‌کرد. صبح تا شام، به همراه دو کودک دلربای خود، در میان قبرها گریه می‌کرد و با آنها درد دل می‌نمود. زندگان را هر چه خوانده بود، فایده‌ای نداشت و اینک او آمده بود که دردهای خود را در میان قبرستان، با آیندگان در میان نهد. کودکان نیز با چشمانی از حدقه در آمده، افول ستاره‌ای را ناباورانه، به نظاره نشسته بودند.هنگامی که شب چادر سیاهش را می‌گستراند، علی(ع) به بقیع می‌آمد و آنها را به خانه بر می‌گرداند؛ امّا هر شب، به سادگی، غروب خورشید فاطمه(س) را بیش از پیش مشاهده می‌کرد.گریه‌های فاطمه(س) آن‌چنان سیل‌آسا بود که او را در ردیف یکی از پنج نفری که در عالم بسیار گریه کرده‌اند، شمرده‌اند.(4)

بی‌تردید این اشک‌ها بی‌دلیل نبود؛ چرا که فاطمه(س) می‌دانست که گریه‌های او، آوای مظلومیّت او را در همه اعصار و نسل‌ها فریاد می‌کند و هر چند، بار مصیبت، استخوان‌های او را خرد می‌کند؛ امّا شاهراه هدایت و کمال را نیز در برابر آیندگان آشکار خواهد کرد.همین که آهنگ الله اکبر، چون کبوتری در دل آسمان مدینه پر کشید، او دیگر هیچ نفهمید.خودش را به امواج خاطرات سپرده بود و در بستر آن، حرارتی آشنا را احساس می‌کرد. از آن هنگام که پدرش، در این جهان بی‌احساس، تنهایش گذاشته بود؛ حتّی جرعه‌ای شادی ننوشیده بود و هر لحظه، جام‌های پیاپی بلا بود که با دشمنی به او خورانده بودند. بعد پدر، همه جا را جست‌وجو می‌کرد تا شاید خاطره‌ای را در سیمای جایی یا چیزی ببیند و با بال‌های خاطرات، روح آزرده و زخمی خود را به آن سوی دنیای بدی‌ها و نامردمی‌ها ببرد.

گاه زمانی طولانی، در مرقد پاک پیامبر(ص) به نماز می‌ایستاد و لحظاتی فارغ از جهان پر از تیرگی اطرافش، با یاد پیامبر(ص) به گفت‌وگو می‌پرداخت؛ امّا پس از مدّتی که به خود می‌آمد، دامنش از اشک‌های دیده، لبریز شده بود.

بار دیگر، صفیر ملکوتی الله اکبر بر فضای مدینه عطری دل‌انگیز پاشید، دلش کنده شد. خیل جمعیّت را می‌دید که با شتاب به سوی مسجد در حرکتند. مردم در میان کوچه‌های تنگ و باریک، به رودهایی می‌مانستند که به دریا می‌پیوندند. چهره‌های مصمّم و بشّاش مؤمنان که بی‌صبرانه در انتظار دیدار با پروردگارشان بودند، سیمایش را بیش از پیش بر افروخته می‌کرد.

امّا اینکه می‌دید اکنون، روح متعفّن بی‌تفاوتی و خیانت، بر فضای مدینه خیمه زده است، اشک را بر دیدگانش می‌نشاند. آخر چه دردی به جان این قوم افتاده بود که این گونه آنان را پس از پیامبر(ص) از این رو به آن رو کرده بود؟ چرا آنان که تظاهر به دوستی رسول خدا(ص) می‌کردند، اینک این‌گونه با عترت او رفتار می‌کردند؟صدای دلربای بلال، هر لحظه بلندتر می‌شد و حال و هوای دوران پیامبر(ص) را در ذهن پژمرده مردم تداعی می‌کرد. همه شگفت زده شده بودند: آیا به راستی، او بلال بود که بر بلندای مأذنه، اذان می‌گفت؟ امّا او که پس از پیامبر(ص) مُهر سکوت بر لب نهاده بود؟! بارها از او خواسته بودند که با صدای رسایش، یاد پیامبر(ص) را زنده کند؛ امّا او به سبب ظلم‌هایی که بر خاندان پیامبر(ص) رفته بود؛ حتّی از مدینه خارج شده بود.امّا آن روز که برایش پیام آوردند که فاطمه(س) در فراق پدر بی‌تاب است و از تو خواسته است که اذان بگویی، نتوانسته بود قبول نکند و با شتاب آمده بود.
نوای «اشهد ان لا اله الّا الله» او را در رؤیایی شیرین فرو برد. اینک همه آمده بودند و مسجد لبالب از جمعیّت بود. مردم در صف‌های به هم فشرده، دوشادوش یکدیگر، نشسته بودند. در این صف‌های برابر، همه یکسان بودند. فقیر و ثروتمند و قوی و ضعیف، از یکدیگر باز شناخته نمی‌شدند. در گوشه و کنار، برخی نماز نافله می‌خواندند، برخی سر در قرآن فرو برده بودند و آیات گرانبار قرآن را زمزمه می‌کردند. معنویّت و صفا، در فضای مسجد موج می‌زد و آهنگ ملکوتی قرآن، آمیخته با ذکر و تسبیح خدا، همه را در آرامشی وصف ناشدنی فرو می‌برد.
امّا در همین مسجد، چندی پیش، دختر رسول خدا(ص) شاهد بود، که دمل‌های چرکین کفر و نفاق، یکی پس از دیگری ترکیده بود و مسجد ملکوتی پدرش را آلوده کرده بود. دیده بود که چگونه جای آن همه صفا و صمیمیّت، خارهای اختلاف روییده است. در مسجدی که زمانی در آن، روحش آرام می‌گرفت و سراسر وجودش، لبریز از معنویّت می‌شد، اینک سهمگین‌ترین اهانت‌ها، به ساحت مقدّسش وارد شده بود و تلخ‌ترین خاطرات حیاتش را در آن تجربه کرده بود. دلش به سان آسمان، پر از ابرهای تیره و تار و آبستن، باران گرفت. پدرش کجا بود که او را در چنین شرایط تاریکی ببیند؟ ابرهای آسمان دلش غرّشی کردند و سپس سیل باران از چشمان مبارکش سرازیر شد. گویی چشمانش سوراخ شده بود.

« اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» حنجره بلال را درنوردید و با قدرت خارج شد. واژه‌ها، در بستر امواج، در فضای مدینه منتشر شدند و فاطمه(س) را در بر گرفتند. دیگر فاطمه(س)، پیامبر(ص) را می‌دید. خاطره لحظاتی که پیامبر(ص) گام به مسجد می‌نهاد، شور و شعفش را دو چندان کرد. پیامبر(ص) با چشمان ملکوتی‌اش سیل جمعیّت را می‌نگریست و با لبخندی بسیار شیرین و مهربان، همه را از دریای بی‌کران مهر خود، بهره‌مند می‌ساخت.

نمازگزاران به احترامش بر می‌خاستند و بر او و خاندانش درود می‌فرستادند. هنگامی که نماز پایان می‌یافت و مردم متفرّق می‌شدند، پیامبر(ص) بر می‌خاست و به سوی خانه او می‌آمد و در برابر در می‌ایستاد و با آهنگی ملکوتی می‌فرمود: « اَلسَّلامُ عَلَیَکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النَبُوَّه » سپس اجازه می‌گرفت و وارد می‌شد. فاطمه(س) با آغوش باز به سوی او می‌شتافت و کودکان، خود را به دامان پیامبر(ص) می‌افکندند. دست فاطمه‌اش را می‌بوسید و می‌فرمود:من از فاطمه(س) بوی بهشت استشمام می‌کنم.

امّا اکنون به جز خاطره‌ای شیرین، از آن دوران، چیزی برای فاطمه(س) باقی نمانده بود. جای خالی پدر را می‌دید، خون در دلش می‌جوشید. چشمش به در خانه که می‌افتاد، همواره منتظر بود که پیامبر(ص)، پای به سرسرا نهد. پس از پیامبر(ص) غم و رنج، تسلّی‌بخش دل او شده بود و کسی به جز غصّه، مرگ پدر را به او تسلیّت نگفته بود و پس از پیامبر(ص) جز تنهایی، کمتر کسی مونس و هم‌راز او شده بود. دیگر نمی‌توانست تحمّل کند. کاسه صبرش لبریز شده بود.

رنگ از رخساره‌اش پرید و بدنش بی‌حس شد. دست‌هایش می‌لرزید، گویی مرغ جان فاطمه(س) تا دمی دیگر از کالبد شکسته‌اش، به سوی آسمان پرواز می‌کند...

ناگهان بانگی برخاست: بلال؛ اذان را تمام کن که روح از تن دختر رسول خدا(ص) پرواز کرد! زنانی که گرداگرد فاطمه(س) حلقه زده بودند، آب بر صورتش پاشیدند و با چشم‌های نگران خود، به چهره خاموش او می‌نگریستند.
لحظاتی بعد، فاطمه(س) چشم‌ها را گشود و رفته رفته حالش بهتر شد و به بلال فرمود: بلال، اذانت را تمام کن! امّا بلال که می‌ترسید، بار دیگر یاد پیامبر(ص) در بستر امواج اذان او نقش بندد و روح فاطمه(س) را با خود به آسمان‌ها برد، گفت: ای سرور زنان عالم! مرا معذور دار؛ می‌ترسم، بار دیگر که صدای من را بشنوی، جان از کالبدت خارج شود.(5)

فاطمه(س) عذر او را پذیرفت؛ امّا شاید تا پایان عمر، پژواک آخرین اذان بلال، در ژرفای وجودش، طنین انداز بود.



‌پی‌نوشت‌ها:
1- قزوینی 18. ، سیّد محمّدکاظم، فاطمه زهرا(س)، از ولادت تا شهادت، ترجمه به فارسی، صص 565 ـ 567

2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص131

3- مجلسی، محمّدباقر، بحارالأنوار، ج 43، صص 177 ـ 178

4- همان، ج 12، ص 264

5-  من لایحضره الفقیه، باب الاذان؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 157.

 

منبع: ماهنامه موعود شماره 134و 135

  • حسین توکلی


امشب گل باغ علی پژمرده گشته، و ماه از خانه مرتضی هجرت کرده و ستارگان عزادارند.

امشب کهکشان ولایت، غرق در ماتم است و در سکوت شب، صدایی جز نوحه علی و فرزندانش شنیده نمی شود.

حرامیان در اندیشه ظلمی دیگر، به خواب رفته اند، وغرق در دنیای آلوده خویشند.

در این دنیای اسرارآمیز، زمینی است که همه ارزش آن به یک شهر است، و همه بهای آن شهر، به یک خانه است.

کلبه ای که باب شهر علم و خیرة النساء العالمین به آن شرف حضور بخشیده اند.

هر روز صبح پیامبر اسلام بر اهل خانه ای در مدینه وارد می شدند و دسته گلهای سلام را تقدیم اهل آن می نمودند.

اهل آن خانه چه کسانی بودند و چه سری در آن خانه نهفته بود، که ارزشمندترین انسانهای دنیا، برای آن این همه عظمت قائل بودند؟

علی(ع) ، او که باید از درب ولایتش وارد شهر علم نبی شد.

فاطمه(س) ، هم او که دلدادگان کویش از آتش گمراهی رهایی یافته اند.

حسنین علیهما السلام ، همانها که آقا و سید دلهای بهشتی مؤمنانند.

و زینبین علیهما السلام ، همان ستارگان پر فروغ دامان زهرا(س) و ماجرا از اینجا شروع شد که:

غم فراق پیامبر، چون ابرهای در هم پیچیده، آسمان دل زهرا را فرا گرفت، و باران اشک، نمود دل طوفانی اش شد.

او تنها برای جدایی از پدر نمی گریست، بر مظلومیت علی(ع) هم اشک می ریخت.

دنیاپرستان زرخواه زورگو،همان حسودانی که به طمع رسیدن به مقام و به طمع عشق های آتشین، چشم دلشان کور شد، و گوشهای اندیشه شان ناتوان گشت، و زبان حق گوییشان لال شد، ارزش وجود اهل بیت را نخواستند که درک کنند.

آنها، خفاشان شب خواهی بودند، که از تابش خورشید حقیقت وحشت داشتند.

آنها چون کف های روی آب، زلالی دل علی(ع) را پوشاندند، و خود با زرق و برق های دروغین، نمایان شدند.

و زهرا، نور درخشان آسمان ولایت، خود را موظف دید حق علی را بازپس گیرد،نه اینکه علی شوهرش بود، و او می بایستی، برای رسیدن به تجملها هر طور که شده حق همسرش را بگیرد!!!

نه، زهرا، والاتر از دنیاست، و دنیا، برای او پدید آمده او آنقدر جمیل است که نیاز به تجمل ندارد.

فاطمه(س)، فریاد زد تا قرآن ناطق را خاموش نکنند.

او سخن گفت: تا گوساله های سامری نمود پیدا نکنند.

گریست که دلهای زنگار گرفته و دنیا طلب آنها، با زلال اشکهای او شستشو شود.

اما افسوس که زهر هوس غیرت دینی آنها را کشته بود.

آن «ایمان آوردگان مصلحتی » بر گردن خورشید ریسمان فکندند، و بر صورت چون ماه زهرا، صاعقه سیلی زدند

و پهلوی فاطمه را چون دل علی شکستند شراب خواران مست از می دنیا، باده گساران شهوت و مقام یاس خانه علی را پژمردند. و علی ماند و تنهایی و غم، ومهتاب شاهد ناله های مولا بود. ..

  • حسین توکلی
  • حسین توکلی


از جمله کرامات حضرت فاطمه علیها سلام که محدثین شیعه و اهل سنت روایت کرده اند این است که ایشان از مرگ خود خبر داد و روز و وقت آن را تعیین کرد ، چنانکه در حدیثی است که وقتی به علی (ع) گفت: هنگام مرگ من رسیده! علی (ع) فرمود: ای دختر پیغمبر، با اینکه وحی از ما قطع شده این خبر را از کجا دانستی ؟ فاطمه(س) پاسخ داد؛ هم اکنون خواب مختصری مرا فرا گرفت و رسول خدا (ص) را دیدم که به من فرمود: امشب نزد ما خواهی بود و من می دانم که او راست گفته و امروز روز آخر عمر من است.(1)

و در روایتی است که پس از آن به علی (ع) گفت: چیزهایی در دل دارم که می خواهم آنها را به تو وصیت کنم!  علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا ، هر چه می خواهی بگو!  دراین وقت علی (ع) کسانی را که در اتاق بودند بیرون کرد و نزدیک سر فاطمه (س) نشست، آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت : ای پسرعمو ، هیچ گاه مرا دروغگو و خیانتکار ندیدی، و از وقتی با تو معاشرت داشته ام نافرمانی تو را نکرده ام!  علی (ع) در پاسخ او فرمود:  پناه بر خدا! تو داناتر ، نیکوکارتر ، پرهیزگارتر، بزرگوارتر و نسبت به خدای تعالی بیمناک تر از آنی که من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرمانی خود سرزنش کنم، و به راستی مفارقت و دوری تو بر من بسیار ناگوار است جز آنکه چاره ای از آن نیست...

آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود:به خدا مصیبت رحلت رسول خدا (ص) را برای من تجدید کردی و مرگ و فقدان تو ، بر من بسیار بزرگ است. " فانا لله و انا الیه راجعون"!

آه! که چه مصیبت دردناک، جانسوز و غم انگیزی است! مصیبتی که به خدا سوگند جبران پذیر نخواهد بود!  دنباله حدیث این گونه است که در اینجا هر دو گریان شده و لختی گریستند ، آن گاه علی (ع) سر فاطمه را برداشته به سینه چسبانید و بدو فرمود: هر وصیتی داری بنما که من آن را انجام خواهم داد.

فاطمه عرض کرد: خدایت پاداش نیک دهد ای پسرعموی رسول خدا، نخستین وصیت من آن است که پس از من " امامه " دختر خواهرم را به ازدواج خویش درآوری ، چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نیز ناچارند همسری از زنان داشته باشند.

وصیت دیگر من آن است: که احدی از این مردم که به من ستم کرده و حق مرا گرفتند ، در تشییع جنازه من و دیگر مراسم حاضر نشوند زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، مبادا بگذاری یکی از آنها یا پیروان آنها ، بر جنازه ام نماز بگذارند...

مرا شب هنگام در آن وقتی که دیده ها همگی خواب رفته اند دفن کن (2)

و در نقلی هم آمده که فاطمه (ع) وصایای خود را در رقعه ای نوشته و زیر سرش نهاده بود و چون از دنیا رفت، علی (ع) آن رقعه را بیرون آورد و جملات زیر را در آن مشاهده کرد:

" بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول الله، اوصت وهی تشهد ان لا اله الا الله، وان محمداً عبده و رسوله ، و ان الجنة حق و النار حق، و ان الساعة آتیة لا ریب فیها، و ان الله یبعث من فی القبور.

" یا علی انا فاطمة بنت محمد زوجنی الله منک لا کون لک فی الدنیا و الآخرة، انت ولی بی من غیری، حنطنی و غسلنی و کفنی با للیل، و صل علی و ادفنی باللیل و لا تعلم احدا، و استودعک الله و اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة" (3)


"
به نام خدای بخشاینده و مهربان، این است آنچه دختر رسول خدا بدان وصیت می کند، و این وصیت را در حالی می کند که گواهی می دهد معبودی جز خدای یکتا نیست، و گواهی می دهد محمد بنده و رسول اوست، و گواهی می دهد که بهشت حق است، و جهنم حق است، و قیامت خواهد آمد و هیچ گونه شکی در آن نیست، و گواهی می دهد که خدای تعالی هر کس را که در گورهاست مبعوث و زنده خواهد کرد.

ای علی ! منم فاطمه دختر محمد که خدای تعالی مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا وآخرت از آن تو باشم، و تو در انجام کارهای من سزاوارتر از دیگران هستی ! !

کار حنوط ، غسل و کفن مرا در شب انجام ده، و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن کن، و کسی را خبر نکن ، تو را به خدا می سپارم ، و بر فرزندان خود تا روز قیامت سلام می رسانم (4)

پی نوشت :

1- بحارالانوار، ج 43، ص 179.
2- بحار الانوار، ج 43، صص 192 و 191.

3- همان، ص 214.

4- همان، ص 214.

 

نویسنده : مریم نورانی  به نقل از سایت راسخون


  • حسین توکلی






پیشتازان
پیشتازان
پیشتازان
پیشتازان
پیشتازان
پیشتازان
پیشتازان

  • حسین توکلی



  • حسین توکلی

  • حسین توکلی


پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

پیشتازان

  • حسین توکلی