مولای من!
هر صبح جمعه دیده ها بارانی، دستها رو به آسمان و تکرار ندبه به همراه فریادهای انتظار تا به کی؟
افسوس که با نامت گریه میکنیم نه زندگی! افسوس که تو را میخوانیم برای خودمان نه برای خودت!
افسوس که به شنیدن هر صدایی راضی شده ایم، اما حتی خوابی آرام از تو نیست که قرارمان را بر هم زند و سلطنت حدیث نفسمان را در هم پیچد. افسوس که اشک شوق زمانی بر سیمایمان جاری میشود که تو واسطه استجابت دعایمان شده ای یا قرار است که باشی!
نام تو مزین کننده خوبی برای روضه هایمان، کارت عروسی هایمان، جشن هایمان و... شده است!
«نام مهدی»، نام قشنگی است که بر فرزندان مان میگذاریم!
هر چند همین ها هم لیاقت میخواهد ولی افسوس که به جمعه ها عادت کرده ایم و به نیامدنت...
و سید مرتضی چه زیبا گفت که: «شیطان تمام حکومت خود را بر عادات ضعفها و ترسهای ما بنا نهاده است.»
مولا جان! دیگر این هیبت پوشالی و بی ثمری را که راه انداخته ام نمیخواهم. کمک کن تا آنگونه باشم که تو میخواهی، دعا کن تا راهی را که منتهی به فرهنگ و اندیشه حکومت توست بپیمایم و اندیشمند راه تو باشم.
امروز وقتی چشم در چشمان بی آلایش آسمان شهرمان دوختم، نمیدانم چه شد، ولی ندایی در درونم تو را عجیب بی قراری کرد، گویی جز تو هیچ کس و هیچ چیز برایم معنا نداشت...
نمیخواهم تنها در هنگام دلتنگی هایم به یاد تو باشم، که بر عکس میخواهم آن زمان که غرق شادی و نشاط این دنیا می شوم، تو را به یاد آورم و این شادی کوچک را با همین دستانِ خالیِ خود پیشکشت کنم. چرا که بر این باورم: مؤمن سراسر حضور است و حضور به ظهور و بروز این اسباب خاکی تعلق ندارد. حتی اقرار میکنم که این پاییز هم نیست که بعد از مدتها قلمی را که به حرکت در آورده است که تا تو نیایی نه ادعا دارم و نه میدانم که بهار چیست؟ اگر چه باورم سالهاست در انتظار ظهور ملکوتیت به شکوفه نشسته است.
بهار بی بهانه ام، شبی بیا به خانه ام
که بی فروغ روی تو اسیر این زمانه ام
سحر بیا، تو را قسم به ناله شبانه ام
شود که بال و پر زنم، رسم به آشیانه ام
هر گاه کلمه انتظار گوشم را نوازش میدهد ناخود آگاه به یاد پناهگاه میافتم. پناهگاهی که هر عاشق و منتظری برای خویش ساخته است تا خلوت و تنهایی خود را در آن به سر کند تا شاید بتواند راهی برای رسیدن به سویش بگشاید و تا انتهای انتظارش در رؤیای خیال پرواز کند.
و مولای من!
ما نیز این چنین تو را به عنوان پناهگاه خود انتخاب نمودیم تا بتوانیم واژه انتظار را راحت تر بر زبان بیاوریم و در رؤیای دیدن تو پرواز کنیم (متی ترانا و نراک) و تک و تنها این جمله را تکرار کنیم که:
هر کس برای خویش پناهی گزیده است
ما در پناه قائم آل محمدیم