پیشتازان طبس


 

سلام!

سلامی که نشانه اشتیاق است و شور،

سلامی از جنس نیاز و تمنا؛

این سلام‌ها می‌ماند، هر چند پاسخ سلامت را نمی‌شنویم ...

پاسخ ‌ما را می‌دهی، گوش ما شنوا نیست.

شاید چون چراغ دل‌های مان روشن نیست.

این چراغ دل را خودمان خاموش کردیم.

بی آن که بدانیم کی خاموش شد.

خودمان بودیم که این بلای سیاه را بر سرمان آوردیم که دیگر سلام‌مان، برای او خریدار ندارد.

سلام کردیم، راه به راه و سلام گفتم، دم به دم، ولی دریغ از این که سلام‌مان یک رنگ نبود.

شور در ذات سلام‌مان پنهان بود،

نیاز در جان سلام‌مان، پیدا بود.

ولی هیچ کدام از سلام‌های‌مان را آگاهانه نداریم.

سلام دادیم؛

تنها برای این که سلامی داده باشیم.

غبار عادت نشسته بر روی این سلام‌ها

و برای غبارزدایی، همتی نیست در وجودمان و تا اندوختن همت باید صبور بود.

باید بر میزان همت‌مان بیفزاییم و پیش از آن که آستین همت را مردانه بالا بزنیم،

باید به معرفت دست یابیم.

معرفتی که همه جا و همه وقت، راه گشاست و ما را از گمراهی دور می‌دارد.

اگر در پس سلام‌های‌مان، معرفت بود، می‌شنیدیم پاسخ تک‌تک سلام‌های‌مان را .

سلام!

سلام بر تو که نگران مایی و این نگرانی، تو را می‌آزارد.

سلام بر تو که ایستاده‌ای بر سر راه حقیقت و نشان می‌دهی قله‌های کمال را.

سلام بر تو،

تویی که نمی‌خواهی توشه‌های‌مان خالی باشد

و نگاه‌مان، حسرت بار،

و دست‌های‌مان لرزان باشد

و اندیشه‌های‌مان منحرف،

تویی که راه را برای اهریمن های خرد و کلان سد کرده‌ای،

تا چنگ نزنند به جان بیداران و آگاهان.

و باز هم سلام!


  • حسین توکلی